10 03 2021
342

نشست «دانشگاه و گام‌هایی‌که هم‌اکنون باید برداریم» ویژۀ اعضای هیئت علمی دانشگاه های استان برگزار شد.

معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه رازی، جلسه­‌ای را با‌عنوان «دانشگاه و گام‌هایی‌که هم‌اکنون باید برداریم» از سلسله ‌نشست­‌های هم‌اندیشی استادان دانشگاه رازی،  با سخنرانی آقای دکتر رضا منصوری استاد بازنشستۀ دانشگاه صنعتی شریف  روز دوشنبه ۱۸ اسفندماه 1399 به‌­صورت مجازی و با حضور اعضای هیئت علمی دانشگاه های استان برگزار کرد. متن این سخنرانی در ادامه خواهد آمد.

 

از عنوانِ «دانشگاه و گام‌هایی که هم‌اکنون باید برداریم» شروع می‌کنم. چرا هم‌اکنون باید برداشته شود؟ در یک‌سال گذشته در دانشگاه صنعتی شریف جلساتی مرتبط با همین سؤال برگزار شد. همکاران دانشگاهی‌مان صرفاً بر مبنای تجربۀ زیسته خود بیش از صد اشکال را بیان کردند. شک ندارم اگر در هر دانشگاه دیگری، مثلا در دانشگاه رازی، نمونه‌برداری کنیم، کمابیش به همین نتیجه می‌رسیم. یعنی اگر از مجموعه علمی، کارکنان، پشتیبانی و دانشجویان مشکلات و نابسامانی‌ها را جویا شویم، به همین قدرِ  صدتا می‌رسیم. در کنار این مشکلات پرشمار، بهتر است به چند نکته هم توجه داشته باشیم. یکی این که ما، جدا از حدود ۴ میلیون دانشجویی که در دوره کارشناسی داریم، سالانه حدود ۳۰۰ هزار دانشجوی کارشناسی ارشد می‌پذیریم، و با توجه به شرایط پایایی که در ایران به آن رسیده‌ایم، در سال حدوداً همین تعداد دانش‌آموخته می‌شوند. یعنی ما سالانه ۳۰۰ هزار دانش‌آموخته کارشناسی‌ارشد داریم. در حالی که در بهترین شرایط، شاید ۵۰ درصد این دانش‌آموختگان بتوانند شغلی پیدا کنند. هم‌زمان سالانه حدود ۲۵ هزار دانشجوی دکتری را در دانشگاه‌هایمان می‌پذیریم و در سال همین تعداد نیز با مدرک دکتری دانش‌آموخته می‌شوند. قطعاً و مطابق آن چه همه شاهدش هستیم، کمتر از ۱۰ درصد آن‌ها شغلی پیدا می‌کنند که عمدتاً باید حرفه‌ای دانشگاهی باشد. چند سالی است به این وضعیت دچار شدیم که ۹۰ درصد از دانش‌آموختگان دکتری بیکاراند و باید شغل دیگری پیدا کنند که قطعاً با مدرکی در مقطع پایین‌تر هم می‌توانست انجام شود. آمار نشان می‌دهد در ایران بیش از ۵۰ درصد از دانش‌آموختگان دکتری زنان هستند و کمتر از ۵۰ درصد مردان. بنابراین، بیش از ۹۰ درصد از زنانی که دانش‌آموخته مقطع دکتری هستند، به‌ناچار خانه‌نشین می‌شوند.

مستقل از هر برداشت دیگری که از مفهوم علم و دانشگاه و امور مرتبط داشته‌باشیم، قطعاً این وضعیت آزاردهنده است. ما با نهادی که دارای تجربه‌ای حدود ۱۰۰ سال است مواجه‌ایم که خروجی آن ارتباطی با نیاز جامعه و مهارت‌های لازم در بازار کار ندارد. آن دو عدد را، و نبود ارتباط با نیاز جامعه را، در کنار آن بیش از ۱۰۰ مورد اشکالی قرار دهیم که هر یک از ما در دانشگاه شاهد‌ایم و ناراحت. کافی نیست از خود بپرسیم «ما در دانشگاه‌ چکار می‌کنیم؟ حبابی ایجاد کرده‌ایم که ترکیده‌. خیلی کوته‌نگری و بسیط‌اندیشی است که تمام این تقصیر را به جامعه و دولت نسبت دهیم و فقط نسبت به آنها معترض باشیم که «چرا این کار را کرده‌اند؟»

بنابراین باید گامی برداریم؛ به فکر تغییر بینش‌مان باشیم، اتفاقی باید رخ دهد و هم‌‌اکنون باید رخ دهد. ما طی این ۱۰۰ سال -نه فقط طی چهل ‌سال بعد از انقلاب- به اندازهء کافی تعلل کرده‌ایم. چون نمی‌خواهم به مباحث خارج از دانشگاه وارد شوم، به موضوع تأثیر‌گذاری ما دانشگاهیان در محیط بیرون از دانشگاه نمی‌پردازم. بر این نکته تأکید می‌کنم که پس ما باید چه‌کار کنیم؟ و چه فکری کرده‌ایم؟ درون دانشگاه!

از حدود ۸۰ هزار هیئت ‌علمی هر کس به‌نوعی ناراضی است. تک‌تک ما اعضای هیئت ‌علمی دانشگاه، رئیس گروه، رئیس دانشکده، رئیس دانشگاه، و حتّی وزیر و رئیس دولت همه ناراضی‌اند. برای رفع مشکل چه رهیافتی داریم؟ عمق و بنیاد این مشکل کجاست؟ به موازات این نارضایتی عموم دانشگاهیان، در همه جلساتی که در سطوح بالاتر یعنی در هیئت ‌امنای دانشگاه‌ها، وزارت علوم و دولت برگزار شده تقریباً بدون استثناء مشاهده کرده‌ام که وقتی گزارشی داده‌می‌شود، این گزارش به‌گونه‌ای است که گویی همه خیلی راضی‌اند. وقتی رئیس دانشگاه، دستاوردهای دانشگاه را این‌گونه گزارش می‌دهد که فلان پیشرفت‌ها را داشته‌ایم، چند دانشمند جزء یک درصد دنیا داشته‌ایم، چند مقاله «چهارک اوّل» (Q1) داشته‌ایم، «شاخص اچ» دانشگاه به فلان عدد رسیده، چند متر فضای آموزشی و ورزشی ایجاد کرده‌ایم، و امثال آن‌ها، وزیر خوشحال می‌شود. دقت کنید که در هیئت امناها آماری مبنی بر میزان رشد آموزش عالی، تعداد مقالات برتر -که مثلا قرار است نشان‌دهندۀ کیفیت مقالات باشد- و مانند آن از دانشگاه گزارش داده‌می‌شود و طبق روال عادی، وزیر هم از این گزارش‌ها لذت می‌برد. یعنی در بخش مدیریتی نظام آموزش عالی، رئیس، دولت و کلّا همه از این آمارهای مبتنی بر «رشد» راضی اند. اما ۸۰ هزار هیئت علمی، ۴ میلیون دانشجو، حدود ۱۵۰ هزار کارمند دانشگاهی، همه‌مان وقتی در دانشگاه، منزل و هر جای دیگری دور هم جمع می‌شویم، نگران اوضاع هستیم و از بدی‌هایی که می‌بینیم صحبت می‌کنیم. چرا؟

چرا با وجود اختلاف عمیق و طولانی‌مدّت بین این دو نظر، گلایه‌مندی دانشگاهیان از یک سو و رضایت‌مندی مدیران از سوی دیگر، در روال مرسوم دانشگاهی ما اتفاقی رخ نمی‌دهد؟ چگونه برای آن راه‌حلی پیدا کنیم؟ این اختلاف بین گزارش‌های مدیریتی در سطح کشور، دانشگاه و اشکالاتی که تک‌تک ما در روال عادی مشاهده می‌کنیم، مستقل از بینش، بصیرت، و منش فکری که داریم، سراسر وجودِ زندگی دانشگاهی را فراگرفته. در عین‌ حال، این‌ مشکلات در گزارش‌ها منعکس نمی‌شود، چرا؟

مدیران و سیاست‌مداران ما مرتب از رشد علمی ما می‌گویند و در سطوح عالی مفتخرند به رشد علمی بی‌بدیل. نه‌این‌که رشد نداشته‌ایم قطعاً داشته‌ایم و این را می‌دانیم. این جای خود. اما نمی‌توان از این نگرانی‌هایی که میان سه بدنهء دانشگاه یعنی اعضای هیئت علمی، کارمندان و دانشجویان وجود دارد فارغ بود. این نگرانی به همراه حبابی که از آن گفتم، نشانه و علامت بحران است. چرا نمی‌توانیم راه‌حلی پیدا کنیم؟ و چرا حداقل در این یکی‌دو دههء گذشته که حدود ۳۰ الی ۵۰ کتاب در زمینه دانشگاه در ایران نوشته شده‌ هنوز درباره این قضیه اجماعی نیست؟ چرا تنها از دولت و نهادهای صنعتی و خدمات انتظار درک داریم؟

ادعای من از اینجا است که ما در دانشگاه‌ها مدعی خرد، تفکر، و توانایی تحلیل‌ایم. این‌طور آموزش دیدیم و زندگی می‌کنیم. بنابراین، انتظار می‌رود خودمان مسئله دانشگاه را تحلیل کنیم و نه این‌که از بیرون به ما یاد بدهند. می‌پردازم به این‌که چرا نتوانسته‌ایم به این وظیفه عمل کنیم و چرا در درک مسائل دانشگاهی و نهادی مدنی‌ که اسمش دانشگاه است قصور کردیم یا ناتوانیم. ما مدعی خردمندی هستیم، اما بپذیریم خرد ما در دانشگاه‌ها از نوعی است که من آن را «خرد نقل‌بنیان» یا «خرد نقال» می‌نامم[۲]، و آن را از خردِ فعال متمایز می‌کنم. اگر در مجموع خردِ فعال داشتیم که نمی‌شد دانشگاه در این بحران غوطه‌ور شود و متوجه نشویم!

از سال ۱۲۹۸ که، بنابه مستندات تاریخی موضوع تأسیس دانشگاه نوین در ایران میان نخبگان مطرح شده، و به‌ویژه بعد از تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ تا الان، همواره بدون استثناء دانشگاه را محل آموزش یا تربیت نیرو برای صنایع، و در بعد از انقلاب برای معلمی دانشگاه، تعریف کرده‌اند. بدتر از این، نمونه‌ای است که از خاطرات شفاهی مرحوم محمدعلی مجتهدی، بنیانگذار دانشگاه صنعتی شریف، استخراج می‌کنم. بعد از چند جلسه‌ که مرحوم محمدعلی مجتهدی با محمدرضاشاه داشت، شاه به او می‌گوید «برو دانشگاه بزرگی تأسیس کن و دانشگاه تهران را از خواب بیهوشی بیدار کن.» این گزاره مبنای تأسیس دانشگاه صنعتی شریف است، یکی از افتخارات ایران و لااقل محل درخشانی برای آموزش علوم و مهندسی. این‌ گزاره کجا و گفتمان فلسفی پیرامون دانشگاه در نیمهء اول قرن ۱۹ در آلمان کجا! انواع مستندات و کتاب‌ها از سال ۱۳۰۷ تا الان نشان می‌دهد که ما دانشگاه را محل آموزش یعنی یک مدرسه تلقی کردیم نه دانشگاه که مفهومی عام‌تر است. مدرسهء عالی یا کالج محل آموزشِ دانش است، دانشِ علمی. من عمداً لغت «دانش» را به‌کار می‌برم و نه «علم» و این دو را از هم تفکیک می‌کنم. در حوزه‌های علمیه سنتی خودمان، کتاب‌هایی رادرس می‌دهیم که در همان مدارس علوم سنتی خودمان تاکنون نوشته شده‌ با سنت حدود هزار ساله. در دانشگاه هم که یک مدرسه مدرن است همین کار را کردیم؛ اما نوع کتاب‌ها متفاوت بوده‌است. از بدو تأسیس دانشگاه تهران تا الان، در همه دانشگاه‌ها کتاب‌هایی را آموزش می‌دهیم که محصول فعالیت‌های علمی در جای دیگری از دنیا بوده‌است، جایی که علم و دانشگاه به‌نوع دیگری تعریف می‌شود، جایی که در دل جامعه فرایند پیچیده‌ای به اسم «علم» وجود دارد. این فعالیت، بسیار گسترده است و در نهایت از دل آن دانش علمی به وجود می‌آید. منظور از دانش علمی گزاره‌های دانشی است که اجتماع علمی موجود در آن کشورها بر آم اتفاق نظر دارند و  در کتب درسی آمده و ما آن را «نقل» می‌کنیم. به بیان دیگر، مطالبی که در کتاب‌های درسی گنجانده شده قبل از آن در مقاله‌ها و گفتمان‌های علمی که در سمینارها، همایش‌ها، کنفرانس‌ها و کارگاه‌هایی که در دانشگاه‌ها وجود دارد مطرح و چکش کاری شده. در بهترین حالت، نقل این گزاره‌های دانشی کاری است که ما در ایران می‌کردیم و الان هم در دانشگاه انجام می‌دهیم. در ایران، استادِ خیلی موفق، استادی است که خیلی خوب درس بدهد یا بتواند کتاب پیچیده‌ای را که نتیجه فعالیت‌های علمی کشورهای صنعتی دنیا است درک کند و آموزش دهد. بنابراین، کاری که طی این ۱۰۰ سال انجام داده‌ایم و به آن مشغول‌ایم انتقال دانش علمی از جای دیگر دنیا است. انتقال یا نقل دانش، به فرض که درست درک کرده‌باشیم، به نسل بعدی. کار ما است در دانشگاه، و همین است که خرد ما را نقل‌بنیان، یا خردِ نقال، کرده و فرصت خرد فعال را از ما گرفته.

از حدود دودهه پیش پژوهش در دانشگاه‌ها رونق گرفت و همزمان دانشگاه‌ها به فعالیت‌های فناورانه، کارآفرینی، و مراکز رشد روآوردند. اما هنوز عمده فعالیت‌های دانشگاه و آیین‌نامه‌هایی که حکمرانی را در دانشگاه‌هایمان تعریف می‌کند بر مبنای آموزش است. این سنت  ۱۰۰ساله که هنوز هم همه‌جا غالب است خرد ما را به شکلی خاص شکل داده. به یک معنی، خرد حاکم بر مدرسه‌های نسل‌های پیشین را که مبتنی بر کتاب بوده تقویت کرده است: خرد منطبق بر نقل کتب دیگران، خردِ نقّال. ما این خرد را تشدید کردیم و فقط نوع کتب را عوض کردیم. با همان سنت مدرسه‌ای، دانشگاه‌ها را به‌مانند یک مدرسه اداره کردیم. در خردورزی به یک «خرد دست‌دومی» و «خرد نقل‌بنیان» یا «خرد نقال» تکیه کردیم. یعنی، خردی که بنیانش بر فعال بودن ذهن نیست، بنیادش بر توجه بر مسائل طبیعت، مشکل درک طبیعت، مشکل جوامع انسانی و مشکل محیط نیست. دانشگاه‌های ما بر مبنای میزان توانایی در حل مشکلات انسانیت، جامعه، و رفع کنجکاوی بشر رده‌بندی نشده‌اند. ما در دانشگاه نقالی می‌کنیم، دانشِ علمی را که دیگران به‌دست آورده‌اند نقل می‌کنیم. نقال شاهنامه سراینده نیست! از نوع آموزشی که ما در دانشگاه‌ها داریم و دانشی که نتیجه فعالیت‌های علمی در جایی دیگر از دنیا است خرد فعال، خرد نقّاد، نمی‌روید. انجماد فکری نتیجهء نامنظور خرد و آموزش نقل بنیان است، به‌انتظارش باید بود.

مردم ناخودآکاه از دانشگاه و هیئت علمی ما  همان انتظار را دارند که از دانشگاه‌های معتبر کشورهای صنعتی، در شرق ما و غرب ما در روی کره زمین، می‌بینند. این انتظار مبهم با رفتار ما سازگار نیست، با مصوبه‌های دولتی برای دانشگاه ممکن نیست، و از آن کج‌رفتاری‌ها، ناهماهنگی‌ها و بدبینی‌هایی به‌وجود می‌آید که در ابتدا از آن صحبت کردم. ما مدعی هستیم و  مدعی‌بودن ما ریشه در تناقض میان انتظار مبهم از ما و رفتار آموزش محور ما دارد. مردم هنوز کمی به دانشگاهی‌ها اهمیت می‌دهند و هنوز تمایل دارند بچه‌هایشان در دانشگاه‌ تحصیل کنند، اما روزبه‌روز این سؤال‌ها عمیق‌تر‌ و جدی‌تر می‌شود که اصلاً آموزش برای چه؟! مدرک دانشگاهی برای چه؟! این همه بیکاری فارغ‌التحصیلان برای چه؟! دانشگاهی‌ها و اساتید در برج عاج خودشان نشسته‌اند و مشکلات کشور و مردم را درک نمی‌کنند، فقر را درک نمی‌کنند و الی‌آخر.

تا زمانی که خرد و تعقل‌مان در دانشگاه‌ها برخلاف ادعایمان مبتنی بر نقل دانش علمی باشد، این وضعیت تغییر نخواهدکرد تا که فاجعه‌ای رخ دهد. حباب آموزش‌عالی همین فاجعه است، هنوز حس‌اش نکرده‌ایم. سالی ۲۵۰۰۰ نفر با مدرک دکتری دانش‌آموخته می‌شوند و فقط در بهترین شرایط درصد کمی شغل پیدا می‌کنند؛ بقیه بیکار! همچنین بیش از ۵۰ درصد دانش‌آموختگان کارشناسی ارشد بیکاراند. و ما طوری رفتار می‌کنیم انگار دوران سلجوقیان است و خواجه راتب روزانهء آن‌ها را می‌رساند! این فاجعه‌ است و ما هم بخشی از ار آن!  چقدر باید مدعی بود تا ربط آن را نپذیرفت؟ وظیفه‌ ما تنها  آموزش‌دادن به‌دلخواه خودمان نیست. ما مقصریم و خردمان بی‌حاصل.

خرد فعال در می‌یابد که دانشگاه فقط مجموعه‌ای از هیئت علمی که انفرادی کار می‌کنند نیست. هر آنچه هم ادعا در دانش علمی و توان آموزش داشته باشیم، تا ندانیم چرا، عاطلیم! ما دانشگاهیان هنوز دانشگاه را به‌عنوان یک نهادِ، یک زیرسامانه از سامانهء جامعه – به مفهوم رایج در دینامیک سامانه‌ها- نپذیرفته‌ایم. ما تعریف دانشگاه را بدیهی گرفته‌ایم. در مبحث سامانه‌های اجتماعی، که سامانه‌هایی گوریده‌اند[۳].  پدیده‌هایی نابدیهی در سامانه‌ها رخ می‌دهد که شناخت ما از آن‌ها جدید است. با مفهوم پدیده‌های برامده شروع می‌کنم. یک ذره یا مولکول‌ در هوا دما ندارد، مفهوم گرما یا سرما در آن مصداق ندارد. اما تعداد آن ها از یک حد که بیشتر شد- مرتبه بزرگی ۱۰۰- مفهوم دما «برمی‌آید» و ما از گاز صحبت می کنیم. دما یک پدیدهء برامده در یک سامانه است.

به منظور درک بهتر پدیده‌های برامده، دو مثال می‌زنم. پرواز دسته جمعی کلاغ‌ها را به مدرسه رفتن آن‌ها تعبیر می‌کنیم.  صبح‌ها به مدرسه می‌روند و غروب برمی‌گردند. کلاغ‌ها  در این رفتن‌شان پیکربندی و نظم دارند. ویژگی سامانه‌ای که اجزای آن چنین نظمی دارند «مدرسه‌گی» می‌نامند؛ یعنی عده‌ای با نظم و در جهتی خاص حرکت می‌کنند. این دست از سامانه‌ها، سامانه‌های بسیار ساده و بسیط‌اند. سامانه‌ها همیشه این‌گونه ساده نیستند. برخلاف کلاغ‌ها، ماهی‌ها و احشام وقتی به گردش یا چِرا می‌روند بی نظم‌اند. این ویژگی را در سامانه‌ها، به شباهت با حرکت رمه، رَمِگی می‌نامند. ناراحت نشویم، «رمه» در فارسی به دو معنی «گله» و «جوامع انسانی» به‌کار می‌روی و برای این مفهوم بسیار گویا است. در سامانه با ویژگی رمگی پدیده‌هایی برمی‌آید که انتظارش را نداریم، برخلاف «سامانه‌ه‌های مدرسِگی» که در آن‌ها انتظار پدیده‌های برامده نداریم. گاز با مولکول‌هایی که حرکت بسیار بی‌نظمی دارد این‌گونه است. پدیده‌ء برامده ویژگی هیچ‌ یک از اجزاء یا زیرسامانه‌های سامانه بزرگتر نیست، مانند دما!

جامعه یک سامانهء بسیار گوریده است و حتما باید انتظار پدیده‌های برامده در آن داشت. علم و دانشگاه مدرن به عنوان زیرسامانه‌ای از آن رفتاری ساده ندارد و باید آن‌را در بافتار پدیده‌های برامدهء درک کرد، نه آنگونه که گاهی خود ما دانشگاهیان یا سیاست‌مدارن تلقی می‌کنند. نهاد دانشگاه در جامعه مدرن با مدرسه‌ها و نظامیه‌های گذشته متفاوت است. جوامع انسانی قبلاً چندان پیچیده نبوده‌اند که در آن‌ها انتظار پدیده‌های پیچیده داشته باشیم. مدرسه به عنوان جای آموزش کتاب‌های موجود هم زیرسامانه ای که در تعامل با یک ساامانه گوریده تلقی بشود نبوده و باید آن را از جنس سامانه مدرسگی دانست که در آن انتظار پدیدهء برامده نمی‌رود، برخلاف جامعهء مدرن که بسیار پیچیده و گوریده است و علم مدرن یکی از پدیده‌های «برآمده» در این سامانهء پیچیده اجتماعی جهانی است. ما هنوز به این پیچیدگی خو نگرفته‌ایم. در این وضعیت چه‌ کنیم و به چه راهی برویم که «علم» و «دانشگاه» به معنای مدرن در کشور ما بربیاید، ظاهر شود؟ تصور نکنیم تنها با تزریق پول -که البته در حال حاضر با کاهش منابع مالی هم مواجه‌ایم- می‌توانیم دانشگاه را اصلاح کنیم. به همین ترتیب، در چارچوب انقلاب اسلامی گاهی بسیار بسیط‌اندیشانه گفته می‌شود که اصلاح دانشگاه به انقلاب  فرهنگی نیاز دارد. این نگرش کاملا شکست خورده و به ‌هیچ ‌وجه جواب نخواهدداد. ایران الان جامعهء پیچیده‌ای است که در آن، زیرسامانۀ دانشگاه و علم هنوز پیچیده نشده‌ و با این روش‌ها نمی‌تواند خودش را اصلاح کند و نمی‌تواند به هدف برسد.

با این توصیف، اگر از دانشگاه ناراضی هستیم که هستیم، چگونه آن را تغییر دهیم. این‌که فقط مشکلات و احساس نارضایتی خودمان را بیان می‌کنیم نتیجه‌ نمی‌دهد. ازآنجاکه این پیچیدگی را احساس نمی‌کنیم، آمادگی درک آن‌را هم نداریم. توجه به امر علم و دانشگاه و چگونگی برهم‌کنش آن با جامعه نیستیم. تا زمانی هم که به سمت آن حرکت نکنیم خردِ «نقل‌بنیان» ما به سمت «خرد فعال» نخواهد رفت؛ باید شروع کرد خرد نقّال را به خرد نقّاد تبدیل کرد.

بنابراین، با توجه به ویژگی «برآیش» و پدیده‌های برآمده باید کاری کنیم که دانشگاه‌های ما به آن چیزی که مطلوب ما است تبدیل شود تا دیگر این‌قدر احساس نارضایتی نکنیم، جامعه و دولت از ما ناراضی نباشد و ما از دولت و جامعه؛ همزمان همه وانمود کنند همه چیز چه عالی است. چطور می‌توانیم خردمان را فعال کنیم؟ این بیش از هرچیز وظیفهء ما دانشگاهیان است که مدعی خرد  و خردورزی هستیم. جامعه هم زندکی ما را تأمین می‌کند، به ما حقوق می‌دهد که فکر کنیم. اگر ما مدعی خردورزی هستیم، باید به‌دنبال تحلیل باشیم و راه‌حل ارائه دهیم. ما باید کاری کنیم که به ‌سمت «خرد فعال» حرکت کنیم؛ یعنی چه‌کار کنیم؟ قطعاً آموزش لازم است اما دقت کنیم که دانشِ علمیِ مکتوب در کتاب محصول نهاییِ یک فرایند است و در چارچوب مدل اعتبار دارد[۴].اگر متوجه نباشیم که کتاب‌های علمی تدوین شده در جوامع صنعتی، محصول فرایند علمی و گفتمان علم در اجتماع علمی آن ها است، نمی‌توانیم این کتاب‌ها را به‌درستی آموزش دهیم و هدف را گم می‌کنیم، نمی‌دانیم جوان‌ها را به چه سمتی و حتی به چه روشی هدایت کنیم. فراتر از آن، وقتی درباره دانشگاه به‌عنوان یک پیکربندی و زیرسامانهء اجتماعی بشناسیم، توجه داریم اگر این زیرسامانه با سامانهء اصلی یعنی با جامعه تعامل نداشته باشد سودمندی‌اش به مرور به زیان اجتماعی تبدیل می‌شود. همین است که اگر دانشگاه تعطیل شود نه تنها معضلی در جامعه پیدا نمی‌شود بلکه دولت شاید از این‌که مجبور به پذیرش هزینه سنگین نباشد خوشحال بشود. درصورتی‌که اگر دانشگاه در یک کشور صنعتی که‌ در تعامل عمیق با جامعه است حتی یک روز تعطیل شود، بخش خدمات، دولت و مردم اجازه تعطیلی به دانشگاه نمی‌دهند. این به‌خاطر آن تعامل است. تعامل دانشگاه‌های ما با جامعه کمابیش در دادن مدرک خلاصه شده. دانشگاه باید به فکر این تعامل باشد. من به‌عنوان فرد هیئت علمی ممکن است این کار را نکنم و بگویم دانشگاه من را موظف کرده است که در چارچوب خردورزی‌ام کار ‌کنم؛ اما این کافی نیست. دانشگاه به‌عنوان یک بدنه و زیرسامانه اجتماعی باید خودش و ارتباطش را با جامعه تعریف کند. هیچ ‌کدام از دانشگاه‌های ما در این۱۰۰ سال این کار را نکرده‌اند. این ضعف عمده ماست. این گام اولی است که هر دانشگاه باید بردارد. وقتی که شروع کنیم و به این سمت حرکت کنیم، کم‌کم خرد ما از «خرد نقال» به «خرد فعال» تبدیل می‌شود. این مهم وظیفهء ما دانشگاهیان است.

دانشگاه یک تعریف کلی دارد که به آن اشاره کردم، اما هر دانشگاهی مستقل از دانشگاه‌های دیگر تعریف ویژه‌ای خواهد داشت. یعنی، مثلاً دانشگاهی که در کرمانشاه هست الزاماً نباید همان‌گونه تعریف شود که دانشگاهی که در بوشهر یا در تهران تعریف می‌شود. اما تعامل با جامعه شرط اصلی هر دانشگاهی است. نوع تعامل و تفکر به منظور رفع نیاز جامعه است که مثلا دانشگاه را از وزارت جهاد و وزارت نیرو متمایز می‌کند. یعنی، هر نهادهای در کشور در تعامل با جامعه است و به نیازهای جامعه می‌پردازد. اما همیشه در هر جامعه‌ای تعدادی مشکل باقی می‌ماند که بخش‌هایی توانایی حل آن را ندارند، ازجمله آینده‌نگری که از وظایف دانشگاه‌ها است. همچنین مسائلی که بخش‌های اجرایی کشور توانایی حل آن وجود ندارد وظیفه دانشگاه‌ها است که آن را حل کند، چه نیاز یا مشکل کوتاه مدت باشد چه میان مدت و چه دراز مدت. از جمله بخشی از نیاز جامعه پاسخ به حس کنجکاوی افراد جامعه است، که  توجه به علوم پایه می‌طلبد. اما تا زمانی که من به‌عنوان عضو هیئت علمی صرفاً علایق خودم را پیگیری می‌‌کنم و دانشگاه چیزی تعریف نکرده‌ که من در آن چارچوب جای خودم را مشخص کنم، خرد ما «فعال» نخواهدشد و در چارچوب این خرد نقال خواهیم‌ ماند. پس این اولین وظیفه هر دانشگاه است که خودش را تعریف کند، تعامل‌اش را با جامعه تعریف کند، و آرام به سمت تحقق آن برود.

دانشگاه هر تعریفی که داشته باشد، شکی نیست که تک‌تک ما استادان مقابل هر تحولی در ساختار موجود مقاومت می‌کنیم، چون به‌نظر می‌رسد که منافع کوتاه مدت‌مان به خطر می‌افتد. ساختار دانشکده‌‌ای و رشته‌ای که طی ۳۰۰-۲۰۰ سال اخیر در جهان به‌وجود آمده و ما آن را کپی کردیم، طبیعی‌است متصلب باشد و اجازهء تحول ندهد. تحول در دانشگاه هم الزاماً  به‌معنی شکستن ساختار دانشکده‌ای نیست! اما لازم است به‌‌موازات دانشکده‌ها ساختارهایی به‌وجود بیاید با وطیفه‌ای جدید. این ساختارها باید منعطف باشند تا اگر تحولات علمی سال‌های ضرورتی ایجاد کرد تعطیل شوند یا تغییر وظیفه بدهند. بنابراین باید به فکر ساختارهای جدید باشیم که پاسخگوی نیاز جامعه باشند، پاسخگوی تعریف ما از دانشگاه باشند. نمونه‌هایی درخور توجهی هم از تغییر در دانشکده‌های سنتی در دنیا داریم و هم از انواع ساختارهای موازی ساختار سنتی دانشکده‌ای یا مدرسی، از جمله در دانشگاه‌هایی تراز اول مانند ام آی تی و استانفورد که هر کدام به موازات ساختار دانشکده‌ای ساختاری دیگر با ۶۰ واحد با نام‌های مختلف دارند که بسته به نیاز برای حل مسئله ای مرتبط با نیاز جامعه در دهه های پیشین تأسیس کرده‌اند. ما هیچ‌ کدام از این ساختارها را به‌وجود نیاورده‌ایم و به فکر آن هم نبوده‌ایم. بالاخره دانشگاه در تعریف جدید خود نیاز به ساختارهایی نوآورانه و منعطف دارد و باید به این سمت حرکت کند.

نکته دیگر این که به هر روشی خودمان را تعریف کنیم، در هر تحولی باید انتظار مقاومت از سوی بدنهء هیئت علمی باشیم. یادمان باشد، مدیریت‌های متعارف دانشگاهی در بهترین شرایط از جنس مدیریت برنامه‌‌ای راهبردی‌اند نه مدیریت تحول.

مدیریت تحول در امرِ علم در ایران کنونی اگر از بالا شروع شود بیش از هر چیز باید انتظار فاجعه داشت تا امری خردورزانه. از درون دانشگاه هم امکان دارد مدیریتی با ظرافت تغییری را شروع کند، که تاکنون ندیدم مگر در یک دانشگاه که قضاوت نهایی آن هنوز زود است. اما مدیریت دانشگاه اگر بتواند بکوشد بدنهء دانشگاه را همراه کند گامی عظیم برداشته خواهد شد پایدار و تاب‌آور و منعطف برای جذب تحولات آینده- که بسیار مطلوب است. گام اول در این جهت رسیدن به یک توافق بر مبانی و مفهوم های اولیهء علم و دانشگاه است. علاوه بر این، یادمان باشد در مجموعه فعالیت‌های هر زیر سامانه‌ای مثل دانشگاه و هر دانشگاهی در ایران بدون استثنا جوانه‌هایی می‌زند بسیار درخشان و سازگار با مفهوم کلی علم و دانشگاه- و البته در این وضعیت ناسالم که روش‌های ارتقا و تشویق درون دانشگاه بسیار مکانیکی و مانع رشد سالم دانشگاه و دانشگاهیان است: استادانی که علم مدرن را جدی می‌گیرند، برای روش‌های منسوخ مکانیکی ارزشی قایل نیستند، منتظر تشویق از طرف نااهلان علم نیستند و به‌زحمت هم در نظام علمی کنونی ما تحمل می‌شوند- در چارچوب رفتارهای واداشته‌ای مکانیکی مبتنی بر «خرد نقال» جایگاهی ندارند.

بنابراین، لازم است دانشگاه به فکر خودش باشد و منتظر دستور از بالا نباشد. لازم است تعامل‌مان را با جامعه به منظور رفع مشکلات آن‌ تعریف کنیم و از این تعریف روال‌های اداری را استخراج کنیم، چگونگی استخدام هیئت علمی جدید را تعیین کنیم، و به موازات رفع مقاومت از درون دانشگاه به فکر حمایت از جوانه‌هایی باشیم که از خود جدیت علمی نشان داده‌اند نه آنها که خودشان در هر روال تشویق مکانیکی جا می‌دهند و کارنامه‌سازی می‌کنند.

پرسش و پاسخ (پرسش‌ها خلاصه شده‌اند)

پرسش دکتر جلیل صحرایی: جناب آقای دکتر فرمودید که «هر دانشگاهی باید برای خودش تعریفی داشته‌باشد.» من احساس می‌کنم ما در کشور برای دانشگاه تعریف جامعی نداریم و طبیعی است وقتی که تعریفی نداشته‌باشیم به فکر ساختار جدید هم نیستیم و در رفع مشکلات جامعه هم نمی‌توانیم گامی برداریم. من تعریفی که یونسکو، ظاهراً آخرین تعریف است، از دانشگاه دارد را بیان می‌کنم که طبق این تعریف دانشگاه ۴ وظیفه دارد: ۱- Learning to learn «یاد بگیریم که یاد بدهیم.» ۲- Learning to do «یاد بگیریم که انجام بدهیم.» ۳- Learning to be «یاد بگیریم که خودمان باشیم.» ۴- Learning to be together «یاد بگیریم که چگونه با هم باشیم.» از این تعریف استنباط می‌شود که کار اصلی دانشگاه «پرورش نیروی انسانی» است که نیروی انسانی کارآمد را بتواند آماده کند و برای رفع مشکلات به جامعه تحویل دهد. لازمه این نیروی انسانی کارآمد به‌نظر کلاس درس خوب و آزمایشگاه خوب است. با توجه به تعریف سابق آموزش عالی که «فرهنگ و آموزش عالی» بود، متأسفانه ما هم فرهنگ و هم آموزش را از نام وزارت‌خانه‌مان حذف کردیم. این باعث شد که در دانشگاه تا حدی به آموزش کمتر توجه شود و فرعی تلقی شود، اما با توجه به این تعریف یونسکو ما متوجه می‌شویم که اصل «آموزش» است. … وقتی دانشگاه ما استقلال ندارد، آخرین حرف را در دانشگاه، دانشگاهی نمی‌زند و تصمیم‌گیرنده نهایی دانشگاه هم نیست. طبیعی است دانشگاهی که مستقل نباشد و دانشگاهی‌ که در آن دانشگاهیان تصمیم‌گیرنده نهایی نباشند، نمی‌تواند در رفع مشکل جامعه گامی بردارد. حالا شما می‌فرمایید که چگونگی استخدام متعاقب تغییر ساختار به‌وجود می‌آید. مسلم است که استخدام به عهده دانشگاه نیست و مشکلاتی از این قبیل.

منصوری: تجربه من نشان می‌دهد که با همین نداشتن استقلال یا با همین استقلال کمی که داریم هنوز فضای وسیعی وجود دارد که کارهایی را در دانشگاه انجام دهیم، خودمان را تعریف کنیم و این تعریف را به وزارت علوم و دولت بقبولانیم. این راهی است که ما باید برویم. یعنی اگر دولت یا سازمان‌های فراتر از دانشگاه مثل مجلس، شورای انقلاب فرهنگی بخواهند از دانشگاه تعریفی داشته باشند، برای ما یک فاجعه خواهد شد. پس ما هیچ راهی جزء این نداریم که برای بهبود شرایط خودمان باید در دانشگاه با همین شرایط موجود دست ‌به‌کار شویم و برای استقلال و آینده دانشگاه تحریک خودمان را شروع کنیم. البته این امکان وجود دارد و مقاومت عمده‌ای که می‌بینم فعلا از درون دانشگاه است و نه در بیرون آن. من شرایط استخدام، آیین‌نامه‌ها، مشکلات و دخالت‌ها را جزء‌به‌جزء می‌شناسم و باید در دانشگاه‌ها به خرد خودمان اطمینان داشته باشیم و به یک اجماعی برسیم و باید درهمین شرایط موجود خودمان، خودمان را تعریف کنیم وگرنه باید منتظر فاجعه خیلی بزرگتری باشیم. این انتظار که دولت و نظام برای دانشگاه کاری کنند الان انتظار نابه‌جایی است، من اصلاً به آن امید ندارم و به‌نظرم تعریفی که الان از بیرون دانشگاه برای ما بشود و ما مجبور باشیم از آن تعریف تبعیت کنیم بسیار تخریب‌کننده است. تعریف یونسکو از دانشگاه هم تعریفی برای دانشگاه‌هایی است که فقط آموزش‌ می‌دهند؛ یعنی مثلاً اگر شما ۱۰۰ دانشگاه برتر دنیا را کنار بگذارید شاید برای سایر دانشگاه‌ها مثل دانشگاه‌های ما در ایران این تعریف خوب باشد. اما برای آن ۱۰۰ دانشگاه برتر دنیا که اصلاً به این تعریف توجهی ندارند قطعاً مصداق ندارد.

پرسش دکتر ایمان عشایری: امروز در دانشگاه‌های ما و به‌ویژه در بحث تحصیلات تکمیلی در بستر یک بحران هستیم،. ۵-۴ سال پیش می‌گفتیم دانشجو دارد ضعیف می‌شود، دانشجو ضعیف شد. الان ما از بحث ضعفِ دانشجو گذر کردیم. دانشجو نه فقط ضعیف است و بنیه کافی ندارد، در مراکز دانشگاهی مناسبی هم پرورش پیدا نکرده‌است، اصلاً تمایل به فساد و تخلف پژوهشی دارد. این بحران و فاجعه است. متأسفانه در میان هیئت علمی هم خریداران چنین مسائلی وجود دارد. دانشگاه محلی برای  تربیت نیروی کار است، نیروی که بتواند علم و فناوری را پیشرفت بدهد. ولی کسی که تربیت علمی را نمی‌پذیرد و استعدادش را ندارد، نمی‌توان او را به زور به چنین جایگاهی رساند. در ضرب‌المثل می‌گوییم «تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.» مولوی می‌گوید «جستن از غیر محل، ناجستنی است» اگر ما دنبال چیزی بگردیم که آنجا جای آن نیست، هیچ وقت به نتیجه نمی‌رسیم، این هیچ وقت ۱۰۰ درصد قطعی است. سؤال من در رابطه با این مسئله است که بخش عمده‌ای از توان آموزشی و پژوهشی‌مان به هدر می‌رود، چون کسانی را وارد دانشگاه می‌کنیم و قصد داریم به آنها آموزش بدهیم و به آن‌ها پژوهش را یاد بدهیم که اصلاً به‌دنبال آموزش و پژوهش نیستند. در این رابطه چه باید کرد؟

منصوری: پذیرش دانشجو در دوره‌های تکمیلی به‌خصوص دکتری از آن نوعی است که عمدتاً می‌گویم راه‌حل آن در دست تک‌تک استادان است حتی شاید در دست دانشگاه نباشد، ولی استاد این حق را دارد که برای خودش راه انتخاب کند و این راه بیانگر نه فقط یک نوع اعتراض باشد بلکه به جامعه نشان دهد که اصلاً دوره تکمیلی یعنی چه. اینجا من تک‌تک هیئت علمی را مقصر می‌دانم. من عمداً به‌جای واژه «تحصیلات تکمیلی» از واژه «دوره‌های تکمیلی» استفاده می‌کنم؛ زیرا این دوره‌ها «مبتنی بر پژوهش» هستند و «نه آموزش». این سنت غلطی است که ما این‌ دوره‌ها را تحصیلات تکمیلی می‌نامیم. درمورد دانشجوی دکتری وقتی که قرار است استاد مسئله‌ای را که خودش پیدا کرده است یا به آن علاقه دارد حل کند و برای حل آن مسئله از دانشجویی کمک می‌گیرد و به او آموزش می‌دهد و آن دانشجو این توانایی را دارد که همراه با استاد یا در یک تیم پژوهشی آن مسئله را حل کند، استاد می‌تواند او را بپذیرد. بنابراین اگر استاد متوجه می‌شود که دانشجو توانایی ندارد این تقصیر استاد است که دانشجوی دکتری می‌پذیرد. اما چرا ما این نوع دانشجوها را می‌پذیریم؟ چرا مثلاً در دانشگاه شریف یا در دانشگاه‌های دیگر استادان درباره سهمیه‌شان از دانشجوی دکتری که دو، دو و نیم یا سه باشد دعوا دارند؟ دقت کنید که به‌عنوان یک خردمند در آن حد خودمان را تنزل مقام داده‌ایم که به‌خاطر منافع مالی بر سر تعداد دانشجوی درجه دکتری دعوا می‌کنیم. بنابراین در هر دانشگاهی حتی در ایران استاد حق دارد که بگوید من دانشجوی دکتری نمی‌پذیرم. این عمده‌ترین حقی است که هیئت علمی در دانشگاه‌ها دارد که دانشجوی دوره تکمیلی نپذیرد. پس، اگر می‌پذیریم تقصیر خود ماست. در سال‌های اخیر در دوره‌های تکمیلی کیفیت به‌شدت پایین آمده و کیفیت دانشجو مشکلی است که در همین چارچوب قابل حل است. طبق هیچ قانونی دانشگاه و دانشکده نمی‌توانند استاد را موظف کنند که دانشجو بپذیرد. البته بحث درس‌دادن جداگانه است، استاد می‌تواند درس را خوب تدریس کند. من در جلسه‌ای در حضور وزیر قبلی وزارت مطرح کردم که «شنیدم فلان استاد در فلان دانشگاه ۸۰ دانشجوی تکمیلی دارد.» خود وزیر به معاون آموزشی رو کرد و گفت «او چه کسی بود که ۱۲۰ دانشجوی تکمیلی داشت.» دقت کنید ما در دانشگاهی در تهران استادی با ۱۲۰ دانشجو در دوره تکمیلی داریم. این تقصیر چه کسی است؟ اگر دانشجو توانایی حل مسئله را به روشی که ما می‌خواهیم و مجاز می‌دانیم ندارد، هیچ لازم نیست که ما دانشجوی دکتری و ارشد بگیریم. با انجام این کار آرام‌آرام می‌توانیم به سمت همان تحولی برویم که دانشگاه باید برود. این ضعف، ضعف ما در دانشگاه است و باید این را بپذیریم.

پرسش دکتر جعفر جماعتی: آقای دکتر در صحبت آخرشان اشاره کردند که «استادان کاملاً مختار هستند که درمورد پذیرش و ارزیابی تز دانشجویان تحصیلات تکمیلی تصمیم بگیرند.» واقعاً ما در گروه‌های آموزشی چند دانشجوی ارشد را به‌خاطر اینکه تز ایشان مناسب نبوده است یا در حد مناسب نبوده است، رد کردیم؟! چند دانشجوی ارشد داریم که فارغ‌التحصیل نشده‌اند؟ این قسمت کاملاً در اختیار ما است که حتی اگر دانشجو را پذیرش کردیم، در ارزیابی به‌صورت مناسبی رفتار کنیم و دانشجویانی را که صلاحیت ندارند، اجازه خروج از سیستم را به ‌آن‌ها ندهیم. بنابراین، استادان علاوه‌بر اینکه می‌توانند در پذیرش دانشجو نقش داشته‌باشند، می‌توانند در ارزیابی‌ها نیز مؤثر باشند. نکته دیگر این است که سوای از مورد استاد که به‌عنوان یک شخص می‌تواند رفتار کند، فکر می‌کنم گروه‌ها نقش نسبتاً منفعلی دارند و همه دستورات را از بالا به پایین می‌پذیرند. به‌نحوی باید در گروه‌ها، دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها این جریان بالا به پایین تصحیح شود و این انفعال باید کنار گذاشته‌شود. باید در مقابل بعضی از دستوراتی که از بالا صادر می‌شود، مقاومت شود. دانشگاه، دانشکده و گروه قبول نکند و اصلاحاتی را که لازم است باید حتماً منتقل کند. متأسفانه در این قسمت هم سعی می‌کنیم در کوتاه‌ترین مدت، با کمترین هزینه خودمان را با دستوراتی که از بالا داده شده‌است منطبق کنیم و در راستای منافع آن‌ها کار کنیم.

منصوری: ما استادان باید از اختیاراتی که داریم استفاده کنیم. در پذیرش دانشجوهای ارشد و دکتری، کار هیئت علمی شبیه کار قضّات است. می‌دانید که قاضی چقدر استقلال رأی دارد. ما این اختیار و استقلال را داریم و باید از آن استفاده کنیم که متأسفانه استفاده نمی‌کنیم. باید بپذیریم که این تقصیر خود ماست.

پرسش دکتر عباسعلی منصوری: علتی را که آقای دکتر منصوری برای این وضع نابسامان در دانشگاه‌ها طرح کردند که سیطره «عقلانیت نقل‌محور» یا «عقلانیت ناقل‌گونه» است، به‌نظرم نکته خوبی است. اما معتقدم که سیطره «عقلانیت نقل محور» نه تنها علت نابسامانی در دانشگاه است، بلکه شاید علت نابسامانی وضع کل کشور در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی باشد. من خودم واژه «عقلانیت نقل‌محور» را به‌صورت واژه «عدم معاصریت» یا مسئله حل‌نشده «سنت و مدرنیته» تعبیر می‌کنم. درواقع ما در آن «عقلانیت کهن» مانده‌ایم و با «عقلانیت جدید» ارتباط برقرار نکرده‌ایم. با عرض پوزش از آقای دکتر منصوری، به‌نظر من راه‌حلی که استاد فرمودند اتفاقاً در همان «عقلانیت کهن» است. یعنی راه‌حلی که ایشان مطرح کردند که دانشگاه‌ها را تعریف کنیم و تعریف خاصی برای آن ارائه دهیم. راهکار دوم ایشان «تحول در مدیریت دانشگاه‌ها» است. خب! ما اگر می‌توانستیم این کار را انجام بدهیم تا الان باید انجام می‌دادیم. این عقلانیت اجازه نمی‌دهدکه این کار را انجام بدهیم. باید فکر کنیم که چطور می‌توان از این «عقلانیت نقل‌محور» به «عقلانیت عالَم مدرن» پل زد و «معاصریت» را بیشتر کرد. من خودم برای این سؤال جوابی ندارم، احساس می‌کنم خیلی مسئله پیچیده و بنیادی است. تنها جوابی که به ذهنم خطور می‌کند این است که ما در کشور جوانه‌هایی داریم که این «عقلانیت مدرن» و «غیرناقل» را خیلی خوب فهمیده‌اند و براساس آن کار می‌کنند، اما ساختار مدیریتی و سیاسی کشور نه تنها در راه تقویت این عقلانیت نیست، بلکه در راستای تقویت «عقلانیت نقل‌محور» است. چون الان وضع اقتصادی ما یک بحران شده‌است، این بحران اصلاً اجازه نمی‌دهد که صدای این جوانه‌ها شنیده شود. وقتی نیازهای فیزیولوژیکی مقدم می‌شود، اگر افراد حرف حق را هم بگویند، دیده نمی‌شوند. راه‌حل پیشنهادی من ایجاد ثبات سیاسی- اقتصادی است. وقتی این ثبات ایجاد شود به‌مرور زمان، رسانه و تکنولوژی، سبک زندگی مدرن، «عقلانیت فعال» یا به تعبیر دکتر منصوری «عقلانیت مدرن» را ترویج و نهادینه می‌کنند. من از آقای دکتر منصوری این سؤال را دارم که «یعنی شما فکر می‌کنید ما با مدیریت دانشگاه و تعریف خاص، می‌توانیم از این «عقلانیت نقل‌محور» عبور کنیم؟ آیا خودِ این راه‌حل در همان عقلانیت کهن نیست؟»

منصوری: معتقدم برای رسیدن به همان واژهء «معاصریت» یا به تعبیر خودم آن «خرد فعال» باید به هر ایده‌ای که مطرح می‌شود توجه کرد، مثلاً شما یک نکته‌ای مطرح می‌کنید و روش دیگری به ذهنتان می‌رسد قطعاً باید به آن توجه کرد، یعنی یک راه حل وجود ندارد. در چارچوب همان مفهوم سامانه‌ها که گفتم کاملاً بدیهی است که یک راه‌حل وجود ندارد؛ اگر وجود داشت قطعاً برای آن برنامه‌ریزی می‌شد. پس باید هر راه‌حلی که به‌نظر می‌رسد افرادی آن را پیگیری کنند و بدانند چه اقدامی می‌توانند انجام دهند. درباره واژهء «جوانه»، ما نمی‌توانیم در دانشگاه روی جوانه‌هایی تأثیر بگذاریم که در خارج از دانشگاه‌ها هستند، اگر می‌توانیم این کار را انجام دهیم، به‌عنوان یک فرد و نه به‌عنوان یک دانشگاهی آن را انجام دهیم. ما به‌عنوان یک دانشگاهی در ارتباط با آن قراردادی که با دانشگاه بسته‌ایم وظایف خاصی داریم. به‌عنوان شهروند می‌توانیم کارهای دیگری انجام دهیم، مثلاً روی جوانه‌هایی که در خارج از دانشگاه هست تأثیر بگذاریم. تأکید من روی جوانه‌هایی است که در دل دانشگاه هست، تک‌تک ما به‌عنوان دانشگاهی حتی از آن‌ها حمایت نمی‌کنیم، حتی به آن‌ها توجه نمی‌کنیم. پس این قطعی است و باید به آن توجه کنیم. درباره ثبات سیاسی- اقتصادی در جامعه، باید گفت «این مورد که دست من و شما نیست.»، چون فعالیتی سیاسی است به‌عنوان یک شهروند و نه یک فرد هیئت علمی می‌توانیم این کار را انجام دهیم. شهروند حسابش جداست و فرد و ملت به‌عنوان یک شهروند می‌توانند کارهایی انجام دهند که ان‌شا‌ءالله کشور ما به یک ثبات سیاسی- اقتصادی برسد. شما می‌خواهید ابتدا شرایط بیرون از دانشگاه یعنی «شرایط محیطی» را تغییر بدهیم، آن فکر و چیز دیگری است. من می‌گویم لااقل روی بخشی از راه‌حل که درون دانشگاه است تمرکز کنیم. اگر در این راه‌حلِ درون دانشگاهی توانا شدیم آن‌وقت می‌توانیم به خودمان اجازه بدهیم شاید بیرون دانشگاه را هم بتوانیم اصلاح کنیم. ما هنوز در اصلاح درون دانشگاه ناتوانیم یا به آن فکر نکرده‌ایم و همه تقصیر را به محیط ربط می‌دهیم؛ می‌گوییم وزیر علوم بد است، شورای انقلاب فرهنگی فلان کرد، دولت به ما حقوق نمی‌هد، یعنی عوامل بیرون دانشگاه را مقصر می‌دانیم من این را قبول ندارم. بنابراین نکته من اینجاست که تمرکز روی اختیارات یا توانایی‌هایی باشد که ما در دل دانشگاه داریم، ازجمله صحبت‌های قبلی بود که مثلاً در دوره‌های تکمیلی ما خیلی اختیارات داریم که اصلاً از آن استفاده نمی‌کنیم و تقصیر خودمان است. یک نکته دیگر صحبت درباره شرایط بد اقتصادی است. اگر به تاریخ ۲۰۰ سال گذشته نگاه کنیم می‌بینیم که طی این دوران، چه در ایران و چه در خارج از ایران، بشر در مجموع در شرایط بسیار سخت اقتصادی، جنگی، سیاسی و اجتماعی بوده‌است، اما در این دوران سخت در اروپا عمده‌ترین و مهم‌ترین تحولات علمی اتفاق افتاد. ما چرا انتظار داریم اول در بیرون دانشگاه همه چیز مثل بهشت شود، آماده شود بعد ما حرکت کنیم. من این را قبول ندارم. چون به‌عنوان هیئت علمی می‌بینم این توانایی و اختیار در ما وجود دارد که تحولات را از دل دانشگاه شروع کنیم و باید حتماً این کار را بکنیم، منتظر نمانیم تا شرایط محیطی برون دانشگاهی، به ما این اجازه را بدهد. کما اینکه در دوره قبل از انقلاب با آن همه امکانات مالی و امکانات مختلف علمی که تا سال ۱۳۵۷ در اختیار دانشگاهیان بود، یعنی  شرایط بیرون دست‌کم به‌لحاظ مالی آماده بود، ولی دانشگاهیان کاری نکردند.

پاسخ دکتر منصوری به پرسش یک دانشجو: درباره موضوع پذیرش دانشجوی دکتری، دانشجویی مطرح کرده بود که «چگونه استاد قبل از این که با دانشجو کار کند می‌تواند سطح علمی او را بسنجد؟» جواب من این است که بله! استاد می‌داند و لازم نیست حتما با دانشجو کار کرده باشد؛ استاد در مصاحبه‌ها، سوابق یا حتی صحبتی که با دانشجو دارد یا به کمک اطلاعاتی که دارد می‌تواند نسبتاً با دقت خیلی زیاد به این تصمیم برسد. استاد شبیه قاضی است؛ قاضی بر مبنای شواهد قضاوت می‌کند و فرصت و توانایی این را ندارد که به تمام پرونده بپردازد که مثلاً کدام شاهد، متهم و مدعی درست یا غلط گفت. برای مثال، سال‌ها پیش در مصاحبه دکتری دانشجویان فیزیک دکتری دانشگاه صنعتی شریف، در امتحان شفاهی از یک دانشجو که نمراتش بالاترین نمره‌ها در بین نامزدها بود -تمام نمراتش در امتحان کتبی ۲۰-۱۹ بود- یک سؤالی که به‌نظر خیلی بدیهی و اصلاً نابه‌جا می‌رسید ولی از دید من مهم بود پرسیدم، سئوال این بود که «توپ فوتبال چند کیلو است؟» قاطعانه گفت: «۵ کیلو». اصرار من به هیئت داور این بود که ایشان اجازه ورود به دوره دکتری ندارد، کسی که با طبیعت و محیط این قدر ناآشناست که نمی‌داند که ۵ کیلو را با دست چند متر می‌تواند پرت کند چطور می‌تواند وارد یک موضوع در رشته علوم فیزیکی شود. منتها شرایط طوری بود که نمی‌شد! چون نمراتش درجه یک بود. ایشان آمد دکتری‌اش را گرفت ولی کاش دکتری نمی‌گرفت. می‌خواهم بگویم تشخیص توانایی دانشجو کار سختی نیست. دانشجو تا زمانی که دانشجو است هنوز می‌تواند خیلی مدعی باشد و ممکن است بگوید که «مثلاً برای استاد فرصتی پیش نیامده است که توانایی من را تشخیص دهد.»، اما آن مسئله‌ای است که راه‌حل جداگانه‌ای دارد. سال‌های اخیر در همه دانشگاه‌ها ما شاهد دانشجویانی هستیم که سطح توانایی‌شان به‌شدت پایین آمده است.

پرسش دکتر غلامرضا حیدری: ارزیابی شما از وضعیت فعلی آموزش عالی و دانشگاه‌ها چیست؟ و چگونه می‌توان از این وضعیت به سوی توسعه و ارتقاء عبور کرد؟ شما الان درون دانشگاه و نه بیرون آن را جای امیدواری می‌بینید، شما می‌فرمایید که «دانشگاه را تعریف کنیم.» البته برای مدیریت دانشگاه رازی و آموزش عالی، قبل از مدیریت و توسعه آموزش عالی و دانشگاه رازی چیزی وجود دارد که به همه این‌ها جهت می‌دهد و طبق صحبت‌های دکتر منصوری آن چیز را خودِ وزارت علوم و نظام‌های فرادست تعیین می‌کنند. بحثی که وجود دارد «ساختار-عاملیت» است که در جامعه‌شناسی خیلی مطرح است، با این وضعیت استقلال دانشگاهی که همه از آن می‌نالد، در قالب این ساختار، آن «عاملیت» از افراد گرفته شده است. ما نمی‌توانیم با توجه به افراد معدود برجسته‌ای مثل خودِ دکتر منصوری که به‌خاطر شخصیت و تلاش‌هایی که داشته‌اند و توانسته‌اند، مثلاً امتیازاتی کسب کنند، مراکزی تأسیس کنند و کارهای خوبی انجام دهند، این‌ قوانین و چارچوب‌ها را تسری بدهیم. حقیقت این است که به قول دکتر عباسعلی منصوری می‌فرمایند «مشکلات معیشتی به ما اجازه نمی‌دهد.» اما علاوه‌بر مشکلات معیشتی انواع مشکلات، مسائل و قیدوبندهایی وجود دارد که استادی ممکن است به‌خاطر مسائل مالی بخواهد چند پایان‌نامه بگیرد. یعنی می‌خواهم بگویم شاید ساختار طوری دست‌وپای این «عاملیت» را بسته است که عرصه را بر آن تنگ کرده است. بله، «اومانیسم»، با وجود مشکلاتی که دارد، این «خودبنیادی» را به‌وجود آورده است که انسان‌ها توانسته‌اند خودشان را بیان کنند و کارها و اقداماتی انجام دهند. امّا آیا عاملیتِ تعداد معدود می‌تواند امکان گشایش را به‌وجود آورد؟ آیا می‌توان با عاملیت چند نفر جوان یا جوانه در سیستم گشایشی ایجاد کرد؟ البته که ما نباید ناامید باشیم. ولی اگر بخواهیم واقع‌گرایانه نگاه کنیم در کلیت مسئله چشم‌انداز روشنی دیده نمی‌شود. ما واقعاً چگونه می‌توانیم رو به جلو حرکت کنیم؟ شما بحث «تعریف» را مطرح کردید، «سامانه مفهومی کلی» که الان به ما جهت می‌دهد، خلاف این مسیری است که شما می‌خواهید امیدوارانه به آن نگاه کنید و بگویید که از اینجا و از این مسیر نجات پیدا ‌کنیم، منظورم این است الان این ساختار سخت که واقعاً «نقل‌بنیان» است، بر ما غلبه دارد، من واقعاً قانع نشدم که چطور می‌توان از این چارچوب خارج شد و یک دیدگاه رهایی‌بخشی را مطرح کرد.

منصوری: در بارهء نظام مفهومی از اینجا شروع کنم که اگر از دانشگاه خارج شوید تمام نهادهای بالادستی که روی دانشگاه تأثیر دارند، شامل شورای انقلاب فرهنگی و وزارت علوم و مجلس و دولت آن قدر در زمینهء نظام مفهومی‌ گنگ‌اند -برای اینکه اصلاً درباره آن نیندیشیده‌اند- که میدان برای ما در دانشگاه بسیار باز است طوری‌که این نظام مفهومی را خودمان تعریف کنیم. در این شکی نکنید که وزارت علوم به‌عنوان وزارت، هیچ تعریفی از دانشگاه، پژوهش، دوره تکمیلی، علم و دانش ندارد. از دیدگاه من همین قدر که وزارت علوم و مسئولانش به‌شدت درگیر هستند تا بتوانند با ایجاد چتری حمایتی مداخله از بیرون را روی دانشگاه کاهش دهند، یعنی خودشان با مداخله‌‎های بیرونی ارتباط برقرار کنند و سپر بلای ما شوند باید از آن‌ها ممنون باشیم. و این کار را دارند انجام می‌دهند، بنابراین وزارت علوم وظایف خودش را در این حد دارد انجام می‌دهد. از تاریخ ایران بگذریم که تمام ابلاغیه‌ها از وزارت علوم می‌آمد؛ در شرایط فعلی وزارت علوم هم چتر حمایتی است هم قاطعانه می‌گویم خوشبختانه لااقل الان این آمادگی را دارد که هر فکر مستقلی که از دانشگاه بیرون بیاید به آن توجه کند و مطابق با آن به دانشگاه آزادی عمل بدهد. چون در سامانه مفهومی بیرون دانشگاه ابهام بسیار شدید است، این آزادی عمل را داریم که خودمان شروع کنیم و خودِ دانشگاه باید به فکر چگونگی انجام آن باشد. حداقل آن این است که هر هیئت علمی که فکری دارد آن فکر را مکتوب کند. من نوشته‌هایم را در کانال خودم می‌گذارم و کسی متعرض من نشده‌‌است که بخواهد کانال را تعطیل کند. فکرم را مطرح می‌کنم و فعلاً این آزادی را هرکسی دارد. این موضوع که به فکر ما توجه شود یا نشود و این که در دانشگاه به حرکتی تبدیل شود یا نه، مسئله بعدی است. ولی این شروع یک گفتمان در امر علم است. نقش گفتمان این است که افراد فکرشان را به‌صورت فردی یا در همایش‌ها، جلسه‌ها یا در هر نهادی که آمادگی شنیدن آن را دارد مطرح کنند. پس باید کار را شروع کنیم و به‌نظر من این کار شدنی است و اضافه می‌کنم من هیچ راهی جزء این نمی‌بینم و هر راهی که همکاران پیشنهاد بدهند باید پیگیری شود. هر کسی که در نوع تفکر حاکم بر وزارت علوم، مجلس، دولت و شورای انقلاب فرهنگی نفوذی دارد باید از آن استفاده کند. به ‌هر حال ۸۰ هزار هیئت علمی در دانشگاه هستند یا چند صد نفر در همین دانشگاه رازی هستید. قطعاً بدون هیچ آمار دقیق ۱۰ درصد از هیئت علمی دانشگاه رازی این توانایی و آمادگی را دارند که بر مشکلات معیشتی خود و خانواده‌شان غلبه کنند و به این امور بپردازند. این ۱۰ درصد کافی است که کار را شروع کنند، این قاعده کلی اجتماعی است و به‌نظر من شدنی است و نباید آن را دست‌کم بگیرید. به ‌هر حال من بر مبنای تجربه خودم در این چهل و چند سالی که در ایران هستم -از بعد از انقلاب تا الان- جز این راه‌حلی که دارم بیان می‌کنم راه‌حل دیگری نمی‌شناسم. مواردی بوده است که وقتی بر روی اصول فکری خودمان ایستادگی کرده‌ایم توانسته‌ایم بیرون از دانشگاه را، حتّی مراکزی در حد دادگاه را هم، متقاعد کنیم که حق با ماست.

پرسش دکتر جلیل کریمی: گرچه مسائل و راهکارها در سطح درونی گفتمان علم یا اجتماع علمی بررسی شد، همچنان طبق صحبت‌های آقای دکتر منصوری بخش عمده‌ای از مسائل، تصمیم‌گیری‌ها و مداخلات شکلی تبارشناسانه دارد و بیرون از سازمان، سامانه یا کامیونیتی علم صورت می‌گیرد. به‌نظر من خودِ آن گفتمان بیشترین تأثیرگذاری‌ها را دارد، خودِ آن گفتمان آن چارچوب کلی تناقضاتی دارد که با انتظاراتی که از دانشگاه و کامیونیتی علم وجود دارد، همخوانی ندارد. اما چون بحث درمورد این است که ما چه می‌توانیم بکنیم؟ و اینجا بیشتر منظور دانشگاه است من ۳-۲ نکته را فقط درباره این موضوع خدمتتان عرض می‌کنم ۱- بحث آموزش شد من می‌دانم منظور جناب دکتر منصوری حذف آموزش به هیچ معنایی نیست، اما نگاه «نشانه‌شناسانه به آموزش» به نوعی پیش رفت که این تصور وجود دارد که آموزش گذشته است و الان وقت پژوهش، کارآفرینی و توجه به جامعه است. آقای دکتر حتماً می‌دانند که از وقتی که هومبولت این نوع دانشگاه را تئوریزه کرد، بحث آموزش و پژوهش با هم بوده‌اند. اگر ما واقعاً آموزش را در آموزش عالی ایرانی خوب پیش می‌بردیم، قطعاً پژوهش هم خوب پیش می‌رفت، قطعاً سایر بخش‌ها هم خوب پیش می‌رفت. فارغ از اینکه ما چقدر بر آموزش یا پژوهش تأکید داریم، مشکل «کیفیت آموزش» اینجا جدی است. نگرانی من از این است که چون از آموزش گذر کردیم، باید سراغ مثلاً نسل سوم و چهارم برویم. ۲- درون همین نظام آموزش عالی، ما چند مسیر موازی، یعنی دانشگاه آزاد، دانشگاه پیام‌نور، دانشگاه‌های دولتی، غیرانتفاعی و خصوصی را داریم. این‌ها از مراکز و سرچشمه‌های مختلف تغذیه می‌شوند، نسبت خیلی وسیعی با گفتمان‌های غیرعلمی بیرون از آموزش عالی دارند، دست همدیگر را نمی‌خوانند، همکاری و هم‌افزایی هم ندارند، از کیفیت، نظارت و مانند آن بگذریم. بنابراین این یک مشکل جدی است. نتیجه آن چیست؟ نتیجه آن همین ضعف‌هایی شده‌است که اشاره شد. ۳- درمورد این بحث که اگر دانشگاه حذف شود اتفاقی رخ نمی‌دهد. البته این استعاره است یا به‌نوعی طعنه است. مطمئن هستم که آقای دکتر منصوری چنین نظری ندارند، ولی در همین مطالعات یک سال اخیر در دانشگاه رازی، من این سخن را از زبان خیلی‌ها شنیدم. این بحث که اگر از مردم بپرسیم دانشگاه باشد یا نباشد، می‌گویند، «نه!» این شکلی از «پوپولیسم» را در خود دارد. ممکن است نیازهای مردم دم‌دستی و در سطح زیستی باشد و دانشگاه برایشان مهم نباشد. قطعاً دانشگاه با این همه مشکلات نیازهایی را رفع می‌کند که ممکن است امروز حتی خیلی از اهل علم از آن غافل باشند. ولی این ضایعاتش خیلی بیشتر از آن است که بگوییم چون مثلاً اشتغال کم است، ما دانشگاه را حذف کنیم، اصلاً به دانشگاه ربطی ندارد. دانشگاه باید مهارت یاد بدهد، ولی شغل ایجاد کردن شاید چندان وظیفه دانشگاه نباشد، چون بنگاه اقتصادی نیست. ۴- درمورد این بحث که دانشگاه مداخله و سوژگی کم دارد این خیلی نکته درستی است. هر آنچه دکتر منصوری فرمودند این است که ما این مداخله و سوژگی را که الان وجود ندارد بیشتر کنیم. دانشگاه اگر آزاد باشد، همین آزادی آکادمیکی که از آن صحبت کردم می‌تواند به‌صورت ارگانیک در جای خود رویش و سوژگی داشته باشد. البته این نیازمند بخش دیگری است که آن بخش در سطح خُرد مطرح است که بحث هیئت علمی و سایر نیروها مانند مدیران وکارمندان است. اگر هیئت علمی ما در سال یک پیام در گروه مطرح کرده‌است آن پیام این است که «آیا همسان‌سازی حقوق با دانشگاه علوم پزشکی صورت گرفته‌است؟» خب معلوم است که این هیئت علمی، شخصیت هیئت علمی را ندارد. حالا من مشکلات را نمی‌دانم ولی این‌ها معایب است، ما می‌توانیم آن‌ها را بیان کنیم. این‌ها مشکلات شخصی هیئت علمی است. اما این سه‌گانه «کلان، میانه و خُرد» یعنی هیئت علمی، دانشگاه و کلیت جامعه و گفتمان اجتماعی، در یک دیالکتیکی همدیگر را تقویت می‌کنند، یعنی اگر فرد ضعیف است، چون جامعه مشکل دارد. اگر جامعه ضعیف است، چون ساختارهای دیگر مشکل دارند. همین‌طور این‌ها همدیگر را در یک دیالکتیکی تقویت می‌کنند. اما آنچه به‌عنوان هیئت علمی وظیفه ماست بخش عمده‌ای از آن همین مطالبی است که آقای دکتر فرمودند. اما در تحلیل این موضوع که نقش کدام یک از این ساختارها بیشتر است؟ به‌نظر اینجا بیشتر هیئت علمی است، ولی سطح میانی پرداخته شد که من به این نقد داشتم. بنابراین درباره آنچه ما می‌دانیم و آنچه می‌توانیم انجام دهیم باید تأمل بیشتری داشته‌باشیم ما خیلی چیزها را می‌دانیم، اما آیا می‌توانیم انجام دهیم؟ به‌عبارتی نظری‌تر، آیا شرایط امکان این چیزها وجود دارد؟ که من فکر می‌کنم دشوار است.

منصوری: درباره مسئله آموزش، برخلاف حرف‌های سطحی که بعضی از همکاران در وزارت علوم مطرح کردند، صحبت درباره دانشگاه نسل ۳-۲-۱ حرف بسیار بی‌پایه‌ای است و باید گفت که نه تنها از دوران اصول هومبولتی و دانشگاه هومبولتی مسئله جدایی آموزش از پژوهش هیچ‌ وقت مطلوب نبوده است بلکه حتی در ۴۰-۳۰ سال گذشته که دانشگاه نوع دو توسط جامعه‌شناسان مطرح شد و موضوع کارآفرینی و توجه به جامعه به اصول هومبولتی اضافه شد، هیچ‌ وقت آموزش کمرنگ نشد. آموزش خوب اگر با پژوهش و با توجه به جامعه همراه نباشد، غیرممکن است و به آموزش بد تبدیل می‌شود. الان درباره چگونگی آموزش، گفتمان خیلی وسیع جهانی مطرح است که اصلاً چگونه ما آموزش دهیم؟ مثل اصولی که یونسکو منتشر کرده است این‌ها اجزای کار هستند. اما یک بدنه دانشگاهی که پژوهش در آن به حل مسئله خلاصه می‌شود و پژوهش از بنیادی و کاربردی در آن وجود نداشته باشد، آموزش به‌مرور به یک باتلاق تبدیل می‌شود. یعنی دانش علمی گزاره‌هایی مطلق انگاشته می‌شوند و آموزش کیفیت خود را از دست خواهد داد و این اتفاقی است که در ۱۰۰ سال گذشته در دانشگاه‌های ایران رخ داده‌است. پس اگر درباره پژوهش سؤال ‌شود باید گفت «پژوهش بازوی دیگری است که ما از آن غفلت کرده‌ایم.» وقتی که از تفکر و خردورزی دانشگاه غفلت شود، آموزش هم از بین می‌رود. تأکید کنونی تمرکز بر خردورزی است و نه بر حذف آموزش. حتی مراکز پژوهشی که عمدتاً با اهداف خاص و برای حل مسائلی خاص در ایران و در دنیا تأسیس می‌شوند باید با آموزش، از طریق دانشگاه، مراکز آموزشی و به روش‌های دیگر، ارتباط داشته‌باشند. اما نکته دوم این که در ایران چند مسیر موازی اتفاق افتاده است، می‌دانید که دانشگاه پیام‌نور، دانشگاه آزاد و انواع و اقسام آن را داریم، این الان مسئله ما نیست. به این معنی که در صحبتم بر شرایط محیطی تأکید نداشتم. ما قرار نیست وزارت علوم را جابجا کنیم، فرهنگ ۱۰۰ ساله ایران را عوض کنیم یا شورای انقلاب فرهنگی بگوید شما طور دیگری فکر کن. اصلاً داستان جداگانه‌ای دارد. بحث شرایط محیطی گفتمان مجزایی می‌طلبد و قطعاً تأثیر دارد. نکته بعدی درباره این موضوع است که دانشگاه حذف شود یا نشود چه اتفاقی می‌افتد؟ بله! این گفتمانی بسیار جدی است، اما وقتی ما بر شرایط محیطی تأکید کنیم، قابلیت خردورزی را در دانشگاه -که در ۱۰۰ سال گذشته از آن غفلت کردیم- فراموش می‌کنیم. برخلاف بعضی از جامعه‌شناسان کنونی در ایران یا کسانی که در حوزه مطالعات علم هستند و می‌گویند «دانشگاه، وای! دانشگاه از بین رفت، علم در ایران از بین رفت.» معتقدم ما هیچ ‌وقت نتوانستیم به معنی جدی در ایران دانشگاه داشته‌باشیم که بخواهد از بین برود. هیچ ‌وقت علم به معنای مدرن آن وارد ایران نشده‌است که الان از بین رفته‌باشد. من مصادیق مشخصی دارم که بین سال‌های ۱۳۱۰-۱۳۰۰ و بعد از آن اجازه داده نشد افراد جدی خردورز به دانشگاه‌های ما وارد شوند؛ هنوز هم در این ۴۰ سال اول و ۴۰ سال دوم انقلاب هم دیده نمی‌شود که اتفاق دیگری رخ بدهد. بنابراین مسئله محیطی را کنار می‌گذارم و این بدان معنا نیست که این موضوع بی‌اهمیت باشد، بلکه باید با آن‌ برخورد مجزایی داشته‌باشیم. دقت کنید که موضوع تعطیلی دانشگاه در قیاس با دانشگاه در یک جامعه دیگر مطرح شده است. مشخص است که در ایران دانشگاه هم نقشی دارد، همه ما داریم زحمت می‌کشیم و واضح است که مردم به دانشگاه علاقه‌مند هستند، ولی انگشت روی یک نکته خاصی گذاشته‌اند، مثلاً آلمان را با ایران مقایسه کنید، ژاپن را با ایران مقایسه کنید، آمریکا به‌جای خود، آن وقت متوجه می‌شوید که چنین تفاوتی هست. در کشورهای صنعتی دانشگاه باید زنده بماند، ساختارهای نهادی بیرون دانشگاه دائم از دانشگاه سؤال می‌پرسند، یعنی این تعامل در آنجا وجود دارد، ولی در ایران قطعاً وجود ندارد، این موضوع را که قبول دارید؟! این مسئله که در مداخله دانشگاهی یا موضوع دیالکتیک سه‌گانه -هیئت علمی، دانشگاه و دولت- که شما مطرح کردید نقش چه کسی مهم‌تر است، اصلاً معنا ندارد که نقش کدام‌یک مهم‌تر است. ما داریم از یک تحول اجتماعی صحبت می‌کنیم، وقتی من سامانه را در نظر می‌گیرم مشاهده می‌کنم که این زیرسامانه‌ها ارتباطی به هم ندارند، پس باید ارتباط را برقرار کنیم. در مسائل اجتماعی اولویت‌بندی به معنای «مهم‌‌تر بودن» اشتباه محض است. باید به جوانه‌‌ها توجه کرد و دقت کرد که در هریک از این سه ساحت دیالکتیکی که مطرح کردید کدام کار امکان‌پذیر است؟ من چه‌کاری می‌توانم بکنم؟، همان کاری که از دستم بر می‌آید را انجام بدهم، ما چه کار می‌‌توانیم بکنیم؟ آن کار را انجام دهیم. اگر اولویت‌بندی کنید که اول باید شرایط محیطی یا دانشگاه یا هیئت علمی عوض شود، اشتباه محض است. این را من نمی‌توانم قبول کنم تجربه خود من هم نشان می‌دهد. طبق آنچه من لااقل در نوشته‌های مختلف مطالعه کردم گمان نمی‌کنم تاکنون هیچ مطالعه‌ای در علوم اجتماعی این موضوع را نشان داده‌باشد. بنابراین به‌نظر من اولویت‌بندی نکنیم، چون ضرر می‌کنیم. این موضوع اصلی من هم «گام‌هایی که دانشگاه باید بردارد» دو نکته دارد: یکی فرد یعنی هیئت علمی یکی دانشگاه به‌عنوان یک نهاد، در اینجا ما می‌توانیم با هم کار کنیم، یعنی مدیریت دانشگاه رازی را با هیئت علمی درنظر بگیرید، اگر مدیریت دانشگاه نتواند برای بررسی و احتمالاً تحقق ایده‌هایی که در دانشگاه مطرح می‌شود مجرایی ایجاد کند نشان می‌دهد که مدیریت موفق نخواهدبود. الان هر دانشکده‌ای باید به این فکر باشد، این گام باید هم‌اکنون و با برنامه برداشته شود. اگر تعلل کنیم فاجعه‌ای که در آن هستیم روزبه‌روز ضرر به دانشگاه و جامعه را افزایش خواهد‌داد. پس هر چه زودتر و هم‌اکنون به فکر باشیم، فعلاً راهکاری برای تعامل بین دو بخش دیالکتیک پیدا کنیم که هیئت علمی، دانشجو و حتی کارمند چگونه با مدیریت تعامل کنند و برای بررسی ایده‌ها، در جهت بهبود و در جهت رفع ابهام آن سامانه مفهومی مجرایی ایجاد کنند. حال اگر هر کدام از ما یعنی کارمند، دانشجو، استاد و نهاد دانشگاه بتواند روی شرایط محیطی نیز اثر بگذارد، شرایط بهتر می‌شود.

پرسش دکتر اردشیر رابعی: به جایگاهی رسیده‌ایم که خود دانشگاهیان و کسانی از بیرون دانشگاه دیدگاه مثبتی نسبت به دانشگاه ندارند. در این جایگاهی که هستیم فکر می‌کنم باید به چند نکته توجه کنیم و بررسی این نکات شاید در برگشت دانشگاه به جایگاه اصلی خودش خیلی مهم باشد. اولین پیشنهاد من این است که افرادی که در رابطه با نظام آموزش عالی سمتی داشته‌اند، رویکردها، نقاط ضعف حتی اشتباهات خودشان را مطرح کنند تا کسانی که می‌خواهند راه را بپیمایند این اشتباهات را مرتکب نشوند. چون بارها شنیده‌ایم افراد مسئول در دوره خودشان اظهار رضایت کرده‌اند و بعد از مثلاً ۱۰ سال اعلام کرده‌اند که این اشتباه بوده و نارسایی وجود داشته‌است، اما در شرایطی قرار گرفته‌ایم که نتوانستیم آن مسئله را مطرح کنیم. نکته دوم این که در کشور ما تعدادی از دانشگاه‌ها مسئول‌پرور هستند، یعنی تنها کارکردشان این است که مسئول بی‌کیفیت پرورش می‌دهند. این دانشگاه‌ها باید حذف شود. حداقل این دانشگاه‌های ضعیفی که وجود دارند و به‌طور مرتب دکتر و مهندس روانه بازار می‌کنند حذف شوند. سوم این که وظیفه اعضای هیئت علمی فقط در حیطه آموزشِ با کیفیت و پژوهشِ هدفمند و به قول شما قدم برداشتن در جهت «خردفعال» است. حضور در کلاس‌های اجباری یا برای کسب امتیاز یا در بعضی موارد انجام برخی از امورات اصلاً در شأن هیئت علمی نیست. بنابراین امیدوارم این مشکل سوم نیز برطرف شود. آخرین نکته این که شما بحث رشد را مطرح کردید و فرمودید که «نسبت به گذشته رشد داشته‌ایم.» برای ما که روی منحنی‌های رشد کار می‌کنیم، رشدی که روی منحنی مشخص یک کشور مثل ایران نباشد، رشد مناسبی نیست حتی اگر نسبت به گذشته مثبت باشد.

منصوری: گاهی نکته‌هایی را بیان می‌کنیم که چندان در اختیار من، فرد هیئت علمی یا شاید هیچ ‌کس در ایران نیست و با همه پیچیدگی‌های خودش یک مسئله فرهنگی است. این نکته که مدیران قبلی جمع شوند و ایرادها، ضعف‌ها و مشکلاتی را که می‌بینند و دیده‌اند مطرح کنند، کار خیلی خوبی است. بخشی از این کار را وزارت علوم انجام داده است، مثلاً با معاونان پژوهشی بعد از انقلاب مصاحبه‌ کرده‌اند و نکته‌هایی را که آن‌ها مشاهده کرده‌بودند جمع‌آوری و چاپ کردند. شاید ندیده باشید، ولی می‌دانم این یک مورد انجام شده است، ما باید چنین کارهایی را گسترش دهیم. این جزئی از آن بخش گفتمان علم یا مدیریت علمی است که لازم است و قطعاً چیز خوبی است، اما توجه داشته‌باشید که مثلاً ما نمی‌توانیم به وزارت علوم و دولت بگوییم این کار را بکنید، می‌توان به ‌آنها مشورت داد، ولی در داخل دانشگاه لااقل براساس تجربیات خود دانشگاه هر دانشگاهی خودش می‌تواند این کار را انجام دهد. مثلاً چرا تاکنون دانشگاه رازی رؤسای قبلی را جمع نکرده‌است که همه نظر بدهند؟ بعد این نظرات جمع شود و درباره آن بحث شود. می‌توان این کار را انجام داد. چرا منفعل باشیم؟ چرا منتظر بمانیم که مثلاً شورای انقلاب فرهنگی، دولت یا مجلس این کار را انجام دهد. نکته دوم پاریس و توجه به دانش و علم را مطرح کردید، خب! اهمیت قائل شدن برای علم در ایران هم بوده‌است و الان هم هست. این نیز پدیده‌ای فرهنگی است که ما باید سعی‌ بکنیم طوری رفتار کنیم که از یک طرف، همان اندک علاقه مردم به علم و دانش حفظ شود و از طرف دیگر در آینده تشویق شوند. ولی تحقق این خواسته رفتار تک‌تک اعضای هیئت علمی و رفتار نهادی تک‌تک دانشگاه‌ها را می‌طلبد. اما این نکته که مثلاً دانشگاهی را که به قول شما مسئول‌پرور است تعطیل کنیم، کار من و شما نیست، حتی کار وزارت علوم، شورای انقلاب فرهنگی و مجلس نیست. اتفاقی است که ممکن است در آینده به یک روش دیگر حل شود. باید ببینیم که ما در آینده چقدر می‌توانیم بر این اتفاق، یعنی تعطیل‌شدنی که از دید شما مثبت است تأثیر بگذاریم و این کار را انجام دهیم. به هر حال، این موضوع از جنس مسائل محیطی است که شاید بحث امروز ما نیست، ولی بالاخره یک دغدغه است و هنوز هم در این زمینه در ایران حتی گفتمانی شروع نشده است. از این دیدگاه ما هنوز اصلاً نمی‌دانیم دانشگاه یعنی چه؟ ما هنوز در ایران گفتمانی درباره «دانشگاه یعنی چه؟» شروع نکردیم و در مورد آن توافقی نداریم، چه برسد به این که انواع آن یا نیازهای جامعه را برای داشتن انواع آن بررسی کنیم. وظیفه هیئت علمی از یک طرف، براساس قانونی که نوشته شده‌است تعریف می‌شود، برای مثال در اولین حکم استخدامم در سال ۱۳۵۸ وظیفه من به‌عنوان کارمند آموزشی و نه هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف تعیین شده‌‌بود. ولی من سعی کردم وظیفه‌ام را انجام بدهم. از طرف دیگر، من به‌عنوان یک شخص خردورز دانشگاهی می‌خواهم «خرد فعال» داشته‌باشم و دانشگاه را برای خودم تعریف می‌کنم، یعنی از درون آن وظیفه، وظیفه‌ای برای خودم تعریف می‌کنم. در این صورت، آن مسئله جداگانه‌ای است که ما در ایران در این زمینه هم خیلی کم فکر کردیم و لااقل در حد فکری که مکتوب شده‌باشد من مشاهده نکردم. حتی از ۴۰-۳۰ کتابی که به‌خصوص در این ۱۰ سال اخیر در مورد دانشگاه در ایران نوشته شده است و تقریباً همه آن‌ها را مطالعه کردم،  مطلب مشخصی نیافتم.

درباره واژه «رشد» که مطرح کردید باید گفت که این واژه در اقتصاد تعریف خاصی دارد، در فرهنگ عامه به نوعی دیگر تعریف می‌شود. اما قطعاً معتقدم کمیت و کیفیت آموزش دانشگاهی -علم را نمی‌گویم؛ چون مسئله جدایی است- که امروز آن را مطرح کردم در ایران نسبت به قبل از انقلاب رشد بی‌بدیلی داشته‌است، رفتار دانشگاهی‌ها نیز در ارتباط با آموزش در قبل و بعد از انقلاب به همین منوال بوده‌است. اگر کیفیت را یک طیف درنظر بگیریم در کل کشور، دانشگاه به دانشگاه، استاد به استاد و رشته به رشته یکسان نیست. این طیف وسیعی از بد تا خیلی عالی است که قله‌اش کیفیت متوسط را نشان می‌دهد. هر سه طیف بد، متوسط و عالی نسبت به ۴۰ سال پیش بسیار افزایش داشته‌است، بسته به اینکه شما کجای طیف را درنظر بگیرید، نسبت به قبل از انقلاب، جای بد آن بسیار بدتر و جای خوب آن بسیار بهتر شده است. یعنی الان در ارتباط با رشته‌هایی که من می‌شناسم و به‌طور دقیق بررسی کردم کیفیت آموزشی ما در آنجایی که خوب آموزش داده می‌شود اصلاً قابل قیاس نیست و نسبت به قبل بهتر شده‌است و در قسمت بد هم نسبت به قبل بدتر شده‌است.

پرسش دکتر نورالدین یوسفی: ۱- شکی نیست که دارای اساتید و دانشجویان توانمند هستیم، ولی چرا کارآیی لازم را نداریم؟ به نظر من متأسفانه دانشگاهیان به‌طور عام در تصمیم‌گیری‌های کلان دخیل نیستند. مثلاً، در شوارهای اداری از سطح خُرد تا کلان که مسائل اجتماعی بررسی و تصویب می‌شود، معمولاً نظر متخصصین دانشگاهی پرسش نمی‌شود. ۲- در سیستم داخلی دانشگاه به حل مشکلات جامعه توسط دانشگاه چندان بها داده نمی‌شود، مثلاً معاونتی به نام معاونت ارتباط با جامعه در دانشگاه وجود ندارد. ۳- به علت صوری بودن مسائل ارتقاء متأسفانه اعضای هیئت علمی بسیاری از مقالات فقط جنبه پر کردن رزومه را در نظر می‌گیرند و به کاربردی بودن آن‌ها توجه نمی‌کنند. ۴- اهمیت علوم انسانی به‌عنوان پشتوانه نظری و تئوریک پیشرفت جامعه نادیده گرفته می‌شود و در قالب‌های مناسب برای علوم پایه و نه قالب‌های خاص علوم انسانی ارزیابی می‌شود که به نظر من این بی‌توجهی و نادیده گرفتن علوم انسانی پایه و اساس بسیاری از مشکلات در دانشگاه‌های ما است.

منصوری: شما ۴ مورد را بیان کردید که من تقریباً با هر ۴ مورد موافقم. شاید با مورد اول که مربوط به تصمیم‌گیری‌های کلان در خارج از دانشگاه است، موافق نباشم. ولی موارد دیگر تا حد زیادی در داخل دانشگاه قابل حل است و باید به آن توجه شود، باید خودمان این کار را انجام دهیم. این جزء همان پیشنهاد من برای تحول از داخل دانشگاه است تا آنجا که ممکن باشد.

پرسش دکتر نامدار یوسفوند: به هر حال دانشگاه در کشور طوری نبوده است که درجا بزند. آن بخشی از صحبت‌های دکتر منصوری که فرمودند «دانشگاه آن تعریف دانشگاه را ندارد.» این مسئله می‌تواند معطوف به ضعف‌هایی باشد که وجود دارد. رسالت اول دانشگاهیان برطرف کردن این ضعف‌ها است، چون نباید انتظار داشته‌باشیم که از بیرون بیایند و این ضعف‌ها را برطرف کنند. یکی از مشکلاتی که ما به‌عنوان عضو هیئت علمی داریم این است که وظایف‌مان را در ساحت‌های مختلف تعریف نکرده‌ایم. استادی که در کلاس حضور پیدا می‌کند درکنار وظیفه آموزش، وظیفه تربیت هم دارد. تربیتِ نیروی کارآمد و نقش‌آفرین برای جامعه نقشی اساسی است. ساحت دیگری که به‌نظر من مغفول می‌ماند بحث سنجش و اندازه‌گیری است. باید همراه فرایند کار و فرایند آموزش و پژوهش ما یک ارزیابی دائمی هم باشد. ساحت دیگر بحث قضاوت است بحث قضاوت مسئله‌ای است که عضو هیئت علمی باید در آن مهارت داشته‌باشد که دقیق و عادلانه قضاوت کند. متأسفانه ما در این قسمت ضعف داریم و باید این ضعف‌ها برطرف شود. می‌خواستم به یک نکته اشاره کنم و آن نکته‌ای بود که یکی از همکاران اشاره داشتند به یک شعر که «تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است/ اصل بد نیکو نگردد چونکه بنیادش بد است» این نگاه از اساس مشکل دارد، یعنی ما اگر با این نگاه وارد عرصه تعلیم و تربیت شویم، این از بنیان اشتباه است، چون وظیفه ما شکوفایی استعدادهاست. یک پارادوکس تحت عنوان «طبیعت در مقابل اکتساب» (nature vs. nurture) وجود دارد. آنچه ذات و ژنتیک فرد است در مقابل آنچه اکتساب می‌کند. معمولاً این پارادوکس را ما در بحث تعلیم و تربیت داریم، چنانچه بر شکوفایی استعداد فرد متمرکز شویم حتی اگر او استعداد ذاتی آنچنانی نداشته‌باشد یا طبیعت‌اش به شکلی باشد که نتوان از آن چیزی به‌دست آورد، باید کار شود که استعداد او را شکوفا کنیم. معمولاً رسالت ما این است که این کار را انجام دهیم. بنده مثالی دارم که الان دانشجوی من که توسط خیلی از همکاران من خنگ پنداشته می‌شد با رتبه تک رقمی در دانشگاه‌های اول کشور در دوره دکتری قبول شده‌است. این نشان می‌دهد که اگر انسان معتقد باشد که با تربیت درست و با ایجاد راهکار درست، می‌توان نیروها و استعدادها را شکوفا کرد، این امکان وجود دارد. درواقع تعریفی که از هوش ارائه می‌شود این است که هوش یعنی به فعلیت رساندن استعدادی که فرد دارد و این استعداد ممکن است خاموش باشد. این نکته‌ای است که می‌خواستم در پاسخ آن همکار عزیزم عرض کنم. در پاسخ یکی دیگر از همکارانی که فرمودند در دانشگاه‌‎ها استخدام به عهده دانشگاه نیست. بنده این موضوع را ۱۰۰ درصد تکذیب می‌کنم، چنین چیزی نیست. البته در گذشته ۱۰۰ درصد استخدام به عهده گروه‌های آموزشی دانشگاه‌ها بود و حتی دانشگاه‌ها نمی‌توانستند دخالت چندانی داشته‌باشند. ولی الان استخدام به شکل نیمه‌متمرکز با دخالت گروه‌های مختلف آموزشی، دانشگاه و وزارتخانه صورت می‌گیرد و هیچ گونه نهاد خارجی نمی‌تواند تعیین تکلیف کند که دانشگاه چه فردی را استخدام کند یا نکند. بنده به‌عنوان یک دانشگاهی که حدود دو دهه در دانشگاه هستم، هنوز موردی مشاهده نکرده‌ام که خارج از این چارچوب اتفاق افتاده باشد.

منصوری: با نکته‌هایی که مطرح کردید کاملاً موافق هستم و به نکته‌های درستی مانند تربیت، استخدام و قضاوت اشاره کردید که به دست خودمان هست و در داخل دانشگاه باید به آن توجه کنیم.

پرسش دکتر وکیل احمدی: نقدی که درباره این صحبت‌ها دارم این است که در این بحث توپ در میدان دانشگاه، هیئت علمی و فرد در دانشگاه انداخته شده است. فکر می‌کنم طبق ایده‌آلی که اکثر اجتماع علمی موافق آن هستند، اگر از فردا دانشگاه کار کند، اصلاً موفق نمی‌شود، چون دانشگاه در ارتباط با جامعه رشد می‌کند. منظورم این است تا زمانی که در سطح کل نظام تعداد مقاله مهم است، جامعه مدرک لازم دارد، دانشجو هم دنبال مدرک است و نظام ارزشی جامعه تمایز را فقط در سطح اقتصادی و پول می‌بیند و همه به‌دنبال آن هستند، یعنی چیزهای فرهنگی اصلاً با این‌ها تمایز بخشیده نمی‌شوند. این‌هایی را که بیان می‌کنم محتوای جامعه است، یعنی تا وقتی که این‌گونه است به نظرم جامعه درست نمی‌شود. این‌ها الان با هم ارتباط دارند، اتفاقاً ارتباط ارگانیکی هم دارند یعنی جامعه از ما مدرک می‌خواهد ما به آن مدرک تحویل می‌دهیم، مقاله می‌خواهد ما هم مقاله ارائه می‌دهیم. الان در این سطح این ارتباط برقرار شده‌است، برای اینکه در سطح دیگری ارتباط برقرار شود باید این‌ها همدیگر را تقویت کنند تا به آن سطح بروند، نه اینکه دانشگاه فقط طبق ایده‌آلی که همه موافق آن هستند بخواهد کار کند. آقای دکتر منصوری بحث «بسیط و رمه‌ای» را درمورد تغییرات جامعه مطرح کردند، برداشت من از این بحث این است که اینجا دوباره با همان نوع نگاه ساده‌انگارانه‌ای که به جامعه داریم، به جامعه و اطرافمان یعنی به دانشگاه و نظام‌های دیگر فکر می‌کنیم. به نظر من تا این دیالکتیکی برقرار نباشد، دانشگاه موفق نمی‌شود و در سطح فرد یعنی هیئت علمی و دانشگاه به‌عنوان یک سیستم نمی‌تواند موفق عمل شود.

منصوری: یک مثالی را می‌خواهم مطرح کنم، در آخرین مصاحبه‌ رادیویی که حدود ۴ سال پیش داشتم از من خواسته شد که در یک برنامه زنده درمورد پدیده «انتحال» یا «سرقت علمی» صحبت کنم و بگویم که چرا این قدر پایان‌نامه خریداری می‌شود؟ چرا این همه مقاله دزدیده می‌شود؟ من هم پذیرفتم. برنامه زنده بود، من هم گوش می‌دادم وقتی نوبت به من رسید، مجری گفت «چقدر بد است که این اتفاقات در دانشگاه‌ها رخ می‌دهد، مقاله آی. اس. آی. می‌فروشند و الی‌آخر.» بعد گفت «نظر شما چیست؟» من گفتم «خب! چه اشکالی دارد؟!» با پاسخ بنده مجری متعجب شد که این صحبت‌ها یعنی چه؟ گفتم دقت کنید دانشجو خوشحال است، چون بدون اینکه زحمتی بکشد فارغ‌التحصیل می‌شود، استاد خوشحال است، چون بدون اینکه زحمتی بکشد پول حق‌التحقیق دانشجویان دکتری می‌گیرد، دانشکده نیز خوشحال است که تعداد دانش‌آموختگان دکتری‌اش دارد بیشتر می‌شود، دانشگاه خوشحال است که به وزارت علوم آمار بدهد و بگوید «ما چند دانشجوی دکتری فارغ‌التحصیل کردیم.»، وزرات علوم هم خوشحال است که در هیئت دولت مطرح می‌کند که مثلاً در تعداد مقاله‌های آی اس آی و تعداد فارغ‌التحصیل‌هایمان چقدر رشد داشته‌ایم و  نظام هم خوشحال است، یک شرکت هم خوشحال که درامد دارد و کارآفرینی کرده است. همه اینجا خوشحالند، خب! چه اشکالی دارد؟!. مجری انتظار داشت بگویم دزدی مقالات و خریدوفروش آن در دانشگاه تهران چقدر بد است. مجری مبهوت ماند و میکروفن را قطع کرد. متوجه شدم که قضیه خراب شده‌است و بعد از آن با من مصاحبه نکردند. این همان نکته‌ای است که شما فرمودید همه راضی هستند، چه اشکالی دارد؟ اما اگر منِ مدعی دانشگاهی -در حوزه‌های علوم انسانی، علوم طبیعی و مهندسی فرقی نمی‌کند- که معتقدم عقل، خرد، قوه تحلیل و روشمندی علمی دارم، بگویم این روش خوب است من هم همین را ادامه می‌دهم، فاجعه بدتر و بدتر خواهد شد. سؤال اینجاست که چه کار باید بکنیم؟ این موضوع را نپذیریم که تا جامعه درست نشود، تا دولت فلان نشود و تا مجلس فلان کار را نکند هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد. این همان انفعالی است که من آن را «خرد نقال» نامیدم، الان ما در این مرحله هستیم. کسانی از ما که به این علاقه‌مند هستند که این روش ادامه پیدا کند، منتظر بمانند تا خدا بیاید و اجتماع را عوض کند و ظهور رخ دهد. من با این دیدگاه موافق نیستم، به‌نظر من اینجا کسی باید شروع کند. منِ مدعیِ اگر ادعا دارم، باید شروع کنم. شروع کردن منِ دانشگاهی یا شروع کردن دانشگاه به این معنا نیست که تعامل با جامعه را کنار بگذاریم. معلوم است که می‌گویم این تعامل با جامعه در داخل دانشگاه طرح کنیم، از داخل دانشگاه شروع  پیگیری کنیم و برای آن راهکار پیدا کنیم.

خلاصه صحبت من این است که از انفعال دست برداریم، منتظر ظهور نباشیم، منتظر اتفاقی در خارج از دانشگاه نباشیم. چیزی که الان هست، بله! همه ما هم راضی هستیم که تعداد دانشجوی ارشد و دکتری بیشتری بگیریم، درس بیشتری بدهیم، به‌جای ۱ دانشگاه در ۱۰ دانشگاه درس بدهیم. مثلا‌ً همکار ما از فیزیک ۱ روزی ۸۰ ساعت در هفته درس می‌داد، برای اینکه مخارج زندگی‌اش تأمین شود. آیا ما می‌خواهیم این روش را ادامه دهیم؟ شروع کنید! من مخالف این نظر هستم و می‌گویم «من اگر ادعای خرد و ادعای قدرت تحلیل دارم، باید بگویم به چه روشی این کار را انجام بدهم.» پیشنهادم این است که ما خودمان در دانشگاه فعال شویم و این را من ممکن می‌بینم. البته کسی که مخالف است می‌تواند توجه نکند و به همین روال ادامه بدهد یا اینکه منتظر بماند مثلاً وزارت علوم، مجلس یا دولت اقدامی انجام دهد که تا به‌حال اتفاقی رخ نداده‌است و به‌زودی هم رخ نخواهدداد.

پرسش یک دانشجو: استاد آیا این عرض بنده را درست می‌دانید که روح این سکون دانشگاه و گام‌ برنداشتن در جهت «خرد فعال» را «خودکم‌بینی» و «نداشتن ازخودگذشتگی دانشگاهیان» می‌بینم آیا این‌گونه نیست؟ ما امثال «جان استوارت میل» را کم داریم که با داشتن مراتب عالی علمی برود و در کمپانی هند شرقی کارمند جزء شود.

منصوری به دانشجو: به هر حال شما پذیرفته‌اید که «خرد فعال» لازم است. شاید علت آن را خودکم‌بینی می‌بینند یا بالعکس ادعای خردمندی ما در دانشگاه باشد، یعنی آن قدر مدعی هستیم، که توانایی فکرکردن و پذیرش نقد را از دست داده‌ایم یا شاید هر دو مورد دخیل باشد. به‌ هر حال واقعیت این است که خردمان فعال نیست و به هر روشی که می‌دانیم باید راهی برای گذار از این حالت پیدا کنیم. کتابم با عنوان «سندرم دوره نقل» که هم به معنی «دوره گذار» و هم به معنی «دوره‌ای که خرد نقال غالب است» به همین موضوع گذار که مطرح کردیم اشاره دارد. ما در چنین دورانی هستیم هر روشی که درنهایت این ملغمه فعالیت‌ها و مصادیق ناخوشایندی را که در دانشگاه می‌بینیم بتواند تغییر بدهد و کل جامعه، کشور و دانشگاه را به سمت این خرد فعال سوق دهد، باید بپذیریم و به جهت آن حرکت کنیم. ولی اگر کسی فکر می‌کند که این خودکم‌بینی است سعی کند خودکم‌بینی را کنار بگذارد. اگر در دانشگاه ادعای خردمندی می‌کنیم، نقدپذیر باشیم و تحلیل را شروع کنیم. در تحلیل ادعا معنی ندارد. ان‌شاءالله همه کمک کنیم و به‌ هر حال نسل بعدی ما بگوید «این گفتمان در ایران شروع شد و بالاخره نتیجه داد.» ان‌شاءالله که همه شاهد این باشیم.

[۱] آن بخش از متن پیاده شده توسط دانشکاه رازی که سخنرانی من بوده و نیز پاسخ خودم به پرسش‌ها را ویرایش کرده ام. متن پرسش‌ها را دست نزده‌ام.

[۲] رک کتابم مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه در ایران.

[۳] Wicked system

برای توضیح مفصل رک به کتابم مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه در ایران.

 

[۴] رک کتابم مبانی تفکر در علوم فیزیکی.

آخرین اخبار