قدرت ملّی و نظم منطقهای در مکتب سردار سلیمانی - معاونت فرهنگی
نشست «قدرت ملّی و نظم منطقهای در مکتب سردار سلیمانی» روز دوشنبه ۱۳ دیماه سال جاری با سخنرانی دکتر «ابراهیم متّقی»؛ استاد علومسیاسی دانشگاه تهران بهصورت مجازی با حضور اعضای محترم هیئت علمی دانشگاههای استان، توسط معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه رازی برگزار گردید.
متن این جلسه در ادامه آمده است.
بحث امروز ما به مناسبت بزرگداشت شهید سردار سلیمانی مربوط میشود. رشتۀ من حوزۀ سیاست است، من و تمامی دوستانم در علوم سیاسی و روابط بینالمللِ دانشگاه کرمانشاه به این امر واقف هستیم که موضوع اصلی سیاست، مسئلۀ «قدرت» است؛ بدینمعناکه قدرت چگونه توزیع، نقشیابی و بازتولید میشود. این بحثی بسیار جدی در فضای اجتماعی است. هرکس که درک دقیقی از معادلۀ قدرت داشتهباشد، طبعاً شناخت بهتری نسبتبه موضوع امنیت منطقهای دارد. نظام بینالملل مبتنیبر یک نوع ساختار و فضای «هرجومرج» (آنارشیکال) است. در نظام بینالملل همۀ کشورها باید به این موضوع واقف باشند که تهدیدها ماهیت دائمی و اجتنابناپذیر دارد. پس درک همۀ ما ارتباط مستقیم دارد با اینکه چگونه بتوانیم یک معادلۀ قدرت را تعریف کنیم و چگونه بتوانیم نسبتبه مسئلۀ کنشگری در محیط سیاسی آشوبزده و پربحران شناخت داشته باشیم.
اولین نکته که باید در نظر داشتهباشیم این است که بدانیم شناخت ما از معادلۀ نظام بینالملل در تصمیمگیری و سیاستگذاریمان بینهایت تعیینکننده هست؛ اینکه ما چه قالب ادراکی داریم و چگونه میتوانیم در فضای سیاست بینالملل تأثیرگذار باشیم، یک موضوع جدی در روابط بینالملل است. نگاه سلیمانی مبتنیبر این اندیشه بود که بین قدرت و تهدید، فاصله بسیار نزدیک است؛ همانطورکه بین کفر و ایمان فاصلۀ بسیار نزدیک است. بهنوعی این بحث وجود دارد که فاصلۀ بین قدرت و تهدید بسیار نزدیک است و به هر میزان که قدرتسازی بکنید، میزان تهدیدهای فراروی شما کاهش مییابد. اما [در حوزه سیاست] برخی ذهنیتشان «تاکتیکی» و برخی «راهبردی» است؛ کسی مثل حضرت موسی (ع) ذهنیتی تاکتیکی دارد و کسی مانند حضرت خضر (ع) ذهنیتی راهبردی دارد. کسی نگفته است که موسی شفا میدهد، ولی همه میگویند که خضر شفا میدهد. یعنی کسی برای حضرت خضر نذر میکند، چرا؟ چون شما در قصص قرآنی، ادبیات انجیلی و ادبیات توراتی حکایت همسفری موسی و خضر را شنیدید. تفکر موسی «اثباتی» (پوزیتویستی) بود؛ حرفش این بود که من باید چیزی را ببینم و آزمایش کنم، حتّی به خدا گفت: قیامت را به من نشان بده! خداوند فرمود: مگر تو که پیامبر من هستی به قدرت خدا و به قیامت اعتقاد نداری؟! موسی گفت: بله، اعتقاد دارم. اما میخواهم ببینم تا تطمئنقلوب پیدا کنم. این مسئله در روششناسی ما، «روششناسی اثباتی» تلقی میشود، یعنی باید ببینید، نمونهبرداری کنید و براساس آن به باوری برسید یا نرسید.
ولی حضرت خضر (ع) اینگونه نبود، آینده را میدید. او آینده را بر چه اساسی میدید؟ براساس شواهد امروز میدید. تفکر سلیمانی، تفکری راهبردی بود، وی براساس نشانههای امروز میخواست پی ببرد که چه آیندهای وجود دارد و شکلگیری، تعریف و بازتعریف این آینده چگونه است. بنابراین بحث این است که برای یک نظامیِ صحنۀ عملیاتی، درک تاکتیکی کافی است، یعنی شما آرایش نظامی را نشان بدهید. ولی برخی از مؤلفهها هستند که کسانی که فقط درک تاکتیکی دارند، آنها را نمیبینند. یکی از موضوعهایی که کمتر کسی دید و سلیمانی دید، مسئله هویتهای چالشگرِ درحالِظهور بود. سلیمانی نگاهش این بود که در فضای کنش راهبردی لازم هست تا علاوهبر آن قالبهای عینیای که وجود دارد به برخی از نشانههای تهدید نوظهور هم توجه کنیم. در درسهای مدیریت بحران به این مسئله توجه میشود که این تهدیدها چگونه است و چگونه آنها را دستهبندی و تقسیمبندی میکنند. برخی از تهدیدها ماهیت «انعکاسی» دارد و برخی دیگر «نوظهور» هستند. در بحثهای آیندهپژوهی بحثی به نام «عوامل شگفتیساز» داریم، کسی که تفکر راهبردی دارد، نباید دچار غافلگیری بشود. ما در سال ۱۳۵۹ دچار غافلگیری شدیم، زمانی که جنگ علیه ما شروع شد، ما در آمادگی قرار نداشتیم. بههمیندلیل، وقتی عراق همان الگوی کنش تهاجمی را که در آغاز جنگ علیه کویت بهکار برده بود و توانست طی چند ساعت موقعیت ویژهای را بهدست آورد، درباره ایران به آزمون گذاشت، بخش قابلِتوجهی از حوزۀ سرزمینی ایران را در تسخیر خودش قرار داد.
بنابراین، ما چگونه موضوعات راهبردی در حوزۀ سیاست بینالملل و فضای نظام بینالملل را درک میکنیم؟ تفکر راهبردی سلیمانی باعث میشد که او نسبتبه شگفتیسازها واقف باشد و از تهدید درکی کاملاً مبتنی بر روابطِ بینالملل داشته باشد. در بحثهای روابط بینالملل، تهدید امری دایمی است. ازاینرو، باید ارتش و قدرتسازی دایمی بکنیم و زمینههای لازم را برای بیاثرسازی تهدیدها بهوجود آوریم. پس این موضوع خیلی مهمی است که باید به آن توجه داشتهباشیم. اگر سیاست خارجی معطوف به تأمین منافع ملی است و اگر منافع ملی چراغ راهنمای سیاست خارجی است، برای نظامیان و کسانی که کار راهبردی میکنند، درک تهدیدها و بازدارندگی درمقابلِ تهدیدها امری کاملاً راهبردی، اثربخش و تعیینکننده است. پس، برای همۀ ما مسئله اصلی قدرت این است که ببینیم در چه وضعیتی قرار داریم و تهدیدها در چه شرایطی ظهور و گسترش پیدا میکند. سلیمانی به این امر واقف بود که جنوب غرب آسیا یک منطقه آشوبزده است. البته، طبیعی بود که من به این درک برسم، چرا؟ چون کتابهای «سیاست در جهان آشوبزده» و «امنیت در جهان آشوبزده» جیمز روزنا و «قدرت هویتِ» مانوئل کاستلز، از مجموعه کتابهای عصر اطلاعات را مطالعه کردهام و چون نسبتبه یکسری نظریات درباره چگونگی وضعیت جهانِ درحالگذار و تئوریهای آشوب واقف بودم. همچنین، کتاب «ژئوپلیتیک نظام جهانیِ» سائول کوهن را خوانده بودم؛ کوهن در آن کتاب، بحث کمربند شکننده را در این منطقه بهکار میگیرد. علاوهبراین، برای رسیدن به این درک، کتاب «اسلام در انقلابِ» هرایر دکمچیان را خواندهام که گروهها و فرقههای اسلامی در خاورمیانه چه ویژگی و ادبیاتی دارند و چگونه میتوانند نقشآفرینی بکنند. همچنین، کتاب «رویارویی اسلام معاصر و جهان غرب» را خودِ من نوشتم که در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهاسلامی منتشر شده است، چاپ اولش مربوط به ۱۵ سال پیش است، مبتنیبر اندیشههای روابط بینالمللی یک تبیین از رویاروییها بود. اما سلیمانی این درک را دربارۀ محیط منطقهای داشت، او به این امر واقف بود که نقشیابی کشورها و بازیگران در شرایطی امکانپذیر است که شما زمینههای شناخت و مقابله با تهدیدات را فراهم بکنید. بنابراین، سلیمانی نیروی قدس را متناسب با شناختش از تهدیدهای منطقهای متحول کرد و به این جمعبندی رسید که تهدیدها ماهیت «تراکمی و انباشتگی» (accumulative) دارد، تهدیدهایِ درحالِظهور دارد شکل میگیرد. زمانی که «جرج بوش» نظریۀ «دوگانهسازی جهان» را مطرح کرد، زمانی که «هانتینگتون» درباره «برخورد تمدنها» به نظریهپردازی پرداخت، تمامی هدفشان این بود که یک نوع آرایش نظامی، تاکتیکی و هویتی را در کشورهای مختلف بهویژه در فضای منطقهای حاصل کنند. در آن فضا، شرایط و دورانِ تاریخی، سلیمانی توانست درک خودش را از موضوعهای راهبردی ارتقا بدهد و در فضای آشوبزده، محیط را برای مقابله با تهدیدها مجهز کند.
نکته دومی که باید درنظر داشت این است که در فضای منطقه آشوبزده و بحرانهای بعد از جنگِ سرد، بازیگران و کشورها باید از چه سازوکارهایی برخوردار باشند. آنها باید از سازوکارهایی برخوردار باشند که بتواند زمینۀ شکلگیری مقاومت را بهوجود بیاورند. «مقاومت» یعنی چه؟ مقاومت یعنی فعّالسازی نیروهای اجتماعی. میشلفوکو میگوید: مقاومت سلاح محرومین است، مقاومت سلاح بازیگران حاشیهای و حاشیهایشده است. بههمیندلیل، این بحث وجود داشت که فضای موجود سیاست جهانی میبایست در شرایط کنشگر قرار بگیرد و برایناساس زمینۀ لازم برای همکاریهای چندجانبه فراهم بشود. نگاه سلیمانی این بود که مقابله با تهدیدات باید ازطریق سازوکارهای اجتماعی انجام بگیرد. «سازوکارهای کنش اجتماعی» یعنی چه؟ یعنی اینکه برای مقابله با تهدید باید نیروی اجتماعی را فعّال کنیم، باید نیروی اجتماعی را سازماندهی کنیم؛ نیروهای اجتماعی بهاندازهای قدرت ندارند که بتوانند سازماندهی شوند. در سال ۲۰۰۱ وقتی که جرج بوش دوگانهسازی دموکراسی و تروریسم را مطرح کرد، «تروریسم» واژهای بود که به هر گروهی که میخواست، میتوانست آن را بچسباند. بنابراین، در چنین فضا و محیط سیاسی و امنیتی چه نیروی اجتماعیای میتواند نقش آفرین باشد؟ نگاه سلیمانی این بود که باید نیروهای حاشیهایشده بهعنوان نیروی مقاومت شناسایی شوند و این نیرو بارور شود. یعنی همانطورکه ابر وجود دارد و درحالِ حرکت است، اگر شما این ابر را بارور کردید میتوانید از نتایج آن برای شرایط آب هوایی، آبیاری، سدها، کشاورزی و زندگی شهروندی استفاده کنید؛ اگر بارور نکنی ممکن است کس دیگری بارورش کند. حتّی «لنین» در زمان انقلاب روسیه این بحث را داشت که «خردهبورژوازی» نیرویی است که میتواند پشتیبان انقلاب و ضدِانقلاب باشد. بنابراین، باید به این نکته توجه کنیم که در فضای موجود سیاست جهانی لازم است که شرایط و زمینه برای یک درک تاکتیکی بهوجود بیاید. «درک تاکتیکی» یعنی اینکه تو میخواهی این نیرو را عملیاتی کنی؛ ولی اینکه تو این نیرو را میشناسی و میدانی قابلیت و پتانسیل دارد، آن «راهبردی» است. وقتی یک امر تاکتیکی است، زمینه برای شکلبندیهای سیاسی جامعۀ ما بهوجود میآید و شرایطی فراهم میشود که معادلهای از قدرت و امنیت ایجاد شود، اما چگونه؟ ازطریق «سازماندهی». سازماندهی نیروها، درگذشته هم در این منطقه وجود داشته است؛ الان هم هست و ازسوی کشورهای مختلف هم این مسئله شکل میگیرد؛ ولی چطور؟ سازماندهیای که شکل میگیرد و قالبهای اثربخشی که وجود دارد به این مربوط میشود که تو به مجموعۀ اجتماعی آزادی عمل بدهی.
پس سومین ویژگی کنش مدیریتی سردار سلیمانی این بود که به نیروهای اجتماعی در محیطهای منطقهای آزادیِ عمل داد؛ هرکسی در قالب آن فضایی که داشت توانست ایفای نقش کند. بههمیندلیل، سلیمانی توانست نیروهای اجتماعی، عشایر و گروههای مختلفی را که در محیط قرار داشتند و بخشی از معادلۀ قدرت بودند بهنوعی فعّال کند و برای آنها جایگاهیابی کند و زمینهای بهوجود آورد تا آنها بتوانند نقش مؤثری را در فضای سیاسی و اجتماعی ایفا کنند. بنابراین، باید به موضوع امنیتی و راهبردی توجه داشته باشیم و اینکه ما چه درکی نسبتبه فضای کنش سیاسی داریم. نکته بعدی این است که درک ما از محیط منطقهای یک درک واقعی است و برایناساس ما شاهد این بودیم که سلیمانی زمینهای را بهوجود آورد که این فضا برای شکلگیری و شرایطی که بهنوعی یک معادلۀ خاصی از قدرت را فراهم کند، ایجاد شود؛ اما چه قدرتی؟ «قدرت اجتماعی»، نبرد را اجتماعی کرد. آمریکاییها اشغال نظامی کردند، ساختار نظامی را فعّال کردند، تجهیزات و تسلیحاتی را که به عربستان، ترکیه، قطر و امارات و مانند آن داده بودند، درگیر این کار کردند، ولی کاری که سلیمانی انجام داد این بود که نیروهای اجتماعی را فعّال کرد، به آنها آزادیِ عمل و هویت داد، شناخت تهدید را برای آنها فراهم کرد و برآناساس در درون خودِ این نیروها، مقابله با تهدیدها «درونی» (internalize) شد. این بسیار اهمیت دارد که بدانیم مسئله مربوط به تهدیدها چگونه است و چگونه میشود با اینگونه تهدیدها مقابله کرد. پس بحث اصلی مربوط میشود به شرایط و فضایی که امکان نقشیابی و تحرک همۀ بازیگران و نیروهای اجتماعی مختلف وجود دارد و میتواند اثرگذار باشد. اما چگونه میتوانیم نیرو را فعّال و در محیط اثربخش کنیم بهطوریکه این نیروی فعّالشدۀ اثربخش بتواند مقاومت را شکل بدهد؟ بدینسبب، ما اسمش را «جبهۀ مقاومت»، «نیروی مقاومت» میگذاریم. نیروی مقاومت یعنی نیرویی که بتواند اثرگذار باشد و هویت خودش را منعکس کند و بتواند نیروهای پراکنده را با همدیگر فعّال کند. فعّالسازی نیروهای مقاومت احتیاج به یک تاکتیک فرماندهی داشت، اما تاکتیک فرماندهی نیروهای مقاومت چه وضعیتی را منعکس میکرد؟ وضعیتی همانند یک عدسی همگرا را منعکس میکرد. ویژگی عدسی همگرا این است که همۀ فوتونها و نیروها را دریافت میکند و از قابلیتی برخوردار است که میتواند آنها را در یک نقطۀ مرکزی سازماندهی، متمرکز و عملیاتی بکند که آن نقطه را نقطۀ کانون میگویند. آن نقطۀ کانونی یک نقطۀ سوزان و قدرتمند است، چرا؟ چون همۀ انرژیها آنجا متمرکز شده است. بنابراین، در نظام بینالملل لازم است تا درمورد شکلبندیهای ساختاری درک دقیقی وجود داشته باشد، همچنین شرایط و زمینهای به وجود بیاید تا نیروی پراکنده بتواند آزادی عمل، تحرک و نقشیابی داشتهباشد.
نکته پنجم این است که سلیمانی توانست از سازوکارهایی استفاده کند که منجر به شکلگیری نشانههایی از ائتلافسازی شود. در روابط بینالملل وقتی که میگوییم «دولتگرایی» ربطی به هیچ نظام سیاسی، رژیم و قوهمجریهای ندارد، یک قاعدۀ کلی برای دولتها هست. در این فضا بحثی که مطرح میشود این است که «چگونه میتوانیم شرایطی را ایجاد کنیم که براساس آن بقا حاصل شود؟». همۀ واحدهای سیاسی، همۀ دولتها نیازمند قدرت هستند؟ برای چه؟ برای «امنیت». امنیت برای چه؟ برای «بقا». پس در نگاه ما روابطبینالمللیها یک رابطه بین منافع ملی، قدرت ملی، امنیت ملی و بقا وجود دارد. یعنی شما چه تاکتیکی برای مقابله با چه تهدیداتی باید بهکار بگیرید که بهنوعی نتیجهبخش باشد؟ فضای موجود این هست که چگونه ما میتوانیم زمینههای لازم را برای درک یک معادلۀ کنشگری بهوجود بیاوریم. پس نیروهای سیاسی و اجتماعی موجود میتواند شرایط لازم را برای یک نوع هویتسازی فراهم بکند و ما این هویتسازی را بخشی از معادلۀ قدرت و کنشگری میدانیم. بهاینترتیب، باید این مسئله را درک کنیم که برای آن بقا ما باید چه کنیم؟ دو تا کار باید انجام دهیم؛ ۱- تولید قدرت ۲- ائتلافسازی. پس، کاری که در فضای بحران باید انجام بگیرد، مسئلۀ ائتلافسازی است. کاری که سلیمانی انجام داد این بود که زمینه و شرایط لازم را برای ائتلافسازی فراهم کرد. وقتی گفته میشود «جبهۀ مقاومت»، این جبهۀ مقاومت ماهیت تاکتیکی، پراگماتیستی و عملگرایانه دارد، جبهۀ مقاومت میتواند در معادلۀ کنش سیاسیِ همۀ بازیگران و نیروهای اجتماعی اثربخش باشد. بنابراین، سلیمانی یکتنه وارد عرصۀ ائتلافسازی هم شد. وزارت امور خارجه نگاهش متفاوت بود، مذاکره میکرد؛ طرفِ مذاکره میگفت: وقتی که من مذاکره میکنم شما باید فعّالیتهایی مانند غنیسازی، آزمایشِ موشکی و مانور نظامی را متوقف کنید. یادمان باشد، بهویژه روابطبینالمللیهایی که با هم یک متون را میخوانیم، اگر خواسته باشید مسئله قدرت ملیتان را به اما و اگرهای دیگران واگذار کنید هیچگاه نمیتوانید از ساحل یک قدم آن طرفتر بگذارید، هیچگاه نمیتوانید هیچ ابتکاری داشتهباشید و شک نداشته باشید که در وضعیت غافلگیری قرار میگیرید. کاری که سلیمانی انجام داد این بود که شرایطی بهوجود آورد که براساس آن ائتلافسازی هم حاصل شد. روسیه و سوریه حتّی رئیس جمهور لبنان. در یک دوران تاریخی و در یک مقطع زمانی، وقتی که از مسیحیان لبنان نام میبردند، همه احساس میکردند این مسیحیان لبنان باید حامی اسرائیل باشند؛ این قضیه مربوط به دهۀ ۱۹۷۰ و اوایل دهۀ ۱۹۸۰ بود. اما شرایطی شکل گرفت که براساس آن دولت لبنان که رئیس دولتش مسیحی هست، بخشی از فضای جبهۀ مقاومت شد، بهاندازهای که مسیحیان لبنان و رئیس جمهور لبنان طی ۲۰ سال گذشته از مقاومت حمایت کرده است، درحالیکه دولت یعنی نخستوزیر و کابینه بههیچوجه این کار را نکرد. پس یک بحث جدی این است که بتوانید ائتلافسازی کنید.
نکتۀ ششم که باید دربارۀ سازوکارهای کنش سلیمانی به آن توجه کنیم این بود که ایشان «بازدارندگی» لازم را بهوجود آورد. بازدارندگی یعنی چه؟ یعنی اینکه قدرتش را مرکّب کرد، قدرت مرکّب سلیمانی با قدرت مرکب ارتشهای کلاسیک متفاوت است. قدرت مرکب سلیمانی مبتنیبر این بود که اگر لبنان با تهدید روبهرو میشد، یک بازیگر دیگری وارد میشد. اگر سوریه با تهدید روبهرو شد، حزبالله لبنان وارد منطقه شود. اگر ایران با تهدید روبهرو شود، همۀ حوزههای مربوط به جبهۀ مقاومت ایفای نقش خواهند کرد. بنابراین، در فضای موجود مسئلهای که وجود دارد این هست که چه نیروی اجتماعیای میتواند تأثیرگذار باشد و نقش مؤثری را ایفا کند؟ برایِاینکه این نیروی اجتماعی، نیروی هویت است. بخش دیگر قدرتسازی مربوط به ائتلاف بود. ازاینرو، میتوان موفقیت سلیمانی را به شناخت دقیق وی از محیط، تهدیدها و نیروهای مقابلهکننده با تهدیدها دانست. درواقع، سلیمانی تهدیدها و مقابلۀ با تهدیدها را مرکّب تلقی میکرد، چون در دوران «جنگهای هیبریدی» قرار داریم.
بخش پرسش و پاسخ (پرسشها خلاصه شدهاند)
دکتر فریبرز پیرو: شما در بحث مقابله با تهدید، که سردار سلیمانی به دنبال آن بود، بهدرستی به نقش فعّالشدن نیروهای اجتماعی اشاره کردید؛ اما بحث این است که آیا میتوانیم اینطور قلمداد کنیم که سردار سلیمانی و جمهوری اسلامی توانستند با فعّال کردن نیروهای اجتماعی، مرجعیت دینی، هویت میهنی و ملّی در منطقه، درمقابلِ هژمونیای که ایالت متحده یا سایر قدرتهای فرامنطقهایی میخواستند در منطقه ایجاد بکنند، بحث تحقق حکمرانی منطقهای را جلو ببرند؟
دکتر متقی: حکمرانی منطقهای مربوط به شرایطی هست که شما بتوانید زمینههای لازم را برای یک فضای تمدنی فراهم کنید. اگر بیانیۀ گام دوم حاصل شود و اگر بیانیۀ گام دوم بتواند در محیط پیرامونی اثرگذار باشد، طبیعی است که شرایط و زمینه برای تحقق این حکمرانی منطقهای فراهم میشود. یعنی حکمرانی منطقهای در تفکر ایرانی، ساختاری نیست، نگاهی که وجود دارد نگاه تمدنی است. بنابراین بیانیۀ گام دوم بیانگر این هست که ما باید در مسیر فضای تمدنی قرار بگیریم. تمدن بینالنهرین در این منطقه وجود داشته است مرکزیتش مثلاً در فضایی بود که با همراهی توانست تمدن بینالنهرین را شکل دهد. اولین قانون مکتوب جهان مربوط به قانون حمورابی بود. پس بینالنهرین منطقهای هست که از دیرباز تمدن داشته است، انشاءالله که در آینده هم زمینههایی فراهم شود که شکل جدیدی از فضای تمدنی حاصل شود. ولی سردار سلیمانی درصدد تمدنسازی نبود، او میخواست که با تهدیدهای فراروی ملت، جامعه، کشور و نظام بینالملل مقابله بکند؛ درک وی این بود که اگر منطقه در وضعیت خلأ قرار بگیرد، اگر منطقه در خلأ ژئوپلیتیکی، خلأ تاکتیکی و راهبردی قرار بگیرد، در آن شرایط زمینه برای یک نوع بحرانسازی وجود خواهد داشت و این بحرانسازی طبعاً آثار و پیامدهای خاص خودش را ایجاد میکند. پس، کارویژه سلیمانی مقابله با تهدیدها برای بازتولید امنیت اجتماعی منطقهای بود. اگر این امنیت اجتماعی تثبیت و بازتولید شود و ما با فرهنگ، قدرت و جایگاه ساختاری ایران در نظام بینالملل پیوند پیدا کنیم، در آن شرایط امکانش وجود دارد.
دکتر علی تقیزاده: دو پرسش دارم؛ اولاینکه وضعیت مقاومت در دورۀ بعد از شهید سردار سلیمانی چگونه است، آیا از همان سطح توانایی و کنشگریای که در دورۀ وی برخوردار بود، امروز هم بهرهمند است یا تاحدی واکنشگرا شده است؟ پرسش دوم این است که شما فرمودید که خردهبورژوازی بهگونهای است که میتواند در خدمت انقلاب و ضدِانقلاب قرار بگیرد، باتوجهبه دو عاملِ «غیبت سردار سلیمانی» و «نارضایتی اقتصادی»، بهویژه در طبقات پایینتر جامعه، چه تضمینی وجود دارد که در شرایط کنونی خردهبورژوازی در خدمت ضدِانقلاب قرار نگیرد؟
دکتر متقی: پرسشهایی که مطرح کردید بسیار فنی و دقیق هستند و بهنوعی بخشی از ضرورتهای عمومی را منعکس میکند. بحثی که ما در فضای موجود داریم، با مسئله مقاومت و فضای موجود ارتباط مستقیمی دارد. واقعیت این است که بعد از داعش، فشارِ قدرتهای بزرگ علیه ایران در محیط منطقهای بیشتر شد. حرف آنها این بود که ایران تابهحال قصد داشته است که با داعش مقابله کند، الان هم که داعش ازبینرفته است. درحالیکه تحلیل من این است که داعش نمیتواند از بین برود، چرا؟ چون ایدئولوژی داعش، نیروهای حامی و نیروهای اجتماعی مربوطهاش در محیط منطقهای وجود دارد. پس اگر قدرت داعش در یک دوران تاریخی کاهش پیدا کرد، به معنای این نیست که در آینده هم قدرتی نخواهد داشت. در دورانِ خود شهید سلیمانی هم در آن ماههای آخر، فضای تحرک ایران مقداری کاهش پیدا کرده بود. زمانی که قدرت شما کاهش پیدا کند، کنش تهاجمیِ طرف مقابل بیشتر میشود. درواقع ترور سلیمانی این وضعیت را نشان میدهد که قدرت ایران در یک فضای کاهشیابنده واقع شده بود، اما واقعیت این است که در دوران بعد از سلیمانی تحرک منطقهای ما از بین نرفته است. البته، در این دوران، فرماندهان نیروی قدس کسانی مانند سردار «سید محمّد حجازی» جانشین نیروی قدس و «سردار حسن ایرلو» بود که در یمن مستقر بودند و طبعاً اینان نقش مؤثری را در ارتقا قابلیتهای مقاومت ایفا کردند. نکته بعدی که شما مطرح کردید مربوط به شرایط داخلی کشور میشود. شرایط داخلی کشور مبتنیبر ابهام است، «تورم» همۀ نیروهای اجتماعی را منهدم میکند. شما نمیتوانید با تورم برای مدت طولانی حمکرانی داشتهباشید بههمیندلیل، جامعۀ امروز نیازمند یک تغییر در حوزۀ سیاست خارجی است. ازطرفدیگر، باید بهنوعی یک فضای جدید در حوزۀ اقتصادی حاصل شود. البته، باید این نکته را درنظر داشت که بین مسئله مربوط به فضای اقتصادی کشور و فضای سیاسیای که بر محیط منطقهای حاکم است، ارتباط مستقیم وجود دارد. ازاینرو، ایران تلاش میکند تحریمها برداشته شود، ایران از انعطافپذیری برخوردار است، برایِاینکه انشاءالله مذاکرات وین به نتیجه برسد.
دکتر فرهاد دانشنیا: شما بهلحاظ تئوریک بحثی منسجم و نظاممندی را مطرح کردید که مصداقی هم بود. من بحث شما را درمورد پیچیدگی رویکرد نزد یک فرمانده نظامی و روزآمد بودنِ پرداختِ وی به تهدیدها و الگوهای مواجهاش تأیید میکنم. شاید همۀ ما درباره رویکرد سردار سلیمانی در دفع تهدیدها به شکل تاکتیکی، زودهنگام و درعینِحال اثربخش اجماع نظر داریم. همانطورکه شما مطرح کردید ابعاد تهدیدها در فضای جدید در منطقه ما پیچیده بود. حال اگر بخواهم مفهومسازی کنم، ما دو نوع جنگ داریم؛ یکی جنگ سنگر به سنگر هست و دیگری هم جنگ مواضع یا جنگی که در چهارچوب فعّالسازی نیروهای اجتماعی مطرح میشود که روزآمدترین، شاید کمهزینهترین و اثربخشترین رویکرد هم هست که در آن کمتر نگاه فرماندهی از بالا به معنای کنترل و دستوردادن وجود دارد. الان پرسشم این است که درک شما بهعنوان یک استاد روابط بینالملل از تهدیدات فراروی انقلاب اسلامی بهمثابۀ گفتمان و فراتر از آن تمدن اسلامی چگونه است؟ همچنین، باتوجهبه دغدغههایی که در بیانیۀ گام دوم انقلاب به آن پرداخته شده است، دوگانگی یا موازنه بین سیاست و امنیت با اقتصاد که خود را در دیپلماسی و میدان به شکل عملیاتی نشان میدهد، ممکن است در جاهایی این موازنه را به نفع یکی از اینها یا به ضرر دیگری داشته باشیم و بهتر است نیروهای اجتماعیمان، نخبگانمان و جامعهمان را نسبتبه این موضوع حساستر بکنیم. درواقع، الان شاید بخشی از مشکلات ما درباره کارآمدی نظام اسلامیمان، گفتمان حاکم بر انقلاب اسلامی و دغدغههای ما در حوزه الهامبخشی و تمدنسازی باتوجهبه تهدیدهای موجود در سطح منطقهای و بینالمللی از حوزۀ دیگری یعنی «اقتصاد» تأثیر بپذیرد. یعنی رویکرد ما به «امنیت» احتمالاً میبایست اقتصادی و سیاسی باشد. پس، اگر بخواهیم مصداقیتر حرف بزنیم، شما فکر میکنید چگونه میشود این تعارض و موازنه بین سیاست و امنیت با اقتصاد را حلوفصل کرد؟
دکتر متقی: واقعیت این است که هر نیروی اجتماعی پتانسیلی دارد و پتانسیل جبهۀ مقاومت بخشی از هویت منطقهای است. در بین نظریهپردازان راهبردی کسانی که درگذشته بیشتر به بحث «هویت» توجه داشتهاند، «سون تزو» بودهاست. او راهبرد کنش متقابل و کنش اجتماعی را بهکار گرفته است و بحثش به هنرِ جنگ مربوط میشد. درواقع، فضای فعلیای که وجود دارد این است که بخشی از کنش سردار سلیمانی مربوط به فعّالسازی نیروهای اجتماعی بوده است و وی این نیروهای اجتماعی را براساس «معادلۀ هویت» حمایت و بازسازی کرد. سردار سلیمانی توانست نیروهای اجتماعی را بازیگران سیاسیِ اثرگذار در ساختار قدرت قرار بدهد. نکتهای که باید به آن توجه داشت به شرایط اجتماعی مربوط میشود که اولاً موازنۀ قدرت در سطح منطقهای بههمخورده بود، ثانیاً آمریکا در منطقه اقدام نظامی انجام داده بود و نتوانست این اقدام نظامی را کنترل و نهایی کند. درنتیجه، خلأ امنیتی بهوجود آمد. شما خلأ امنیتی را در کشورهایی مانند افغانستان، عراق، لبنان و یمن درنظر بگیرید که مثلاً این خلأ در جایی مثل افغانستان که نیروی مقاومت وجود نداشت، بهراحتی زمینه را برای جایگزینی طالبان فراهم کرد. شک نداشته باشید که اگر اندیشه و تاکتیک سلیمانی در افغانستان عملیاتیشده بود، طبعاً در آن شرایط ما شاهد وضعیت و فضایی نبودیم که منجر به بازگشت طالبان شود. یکی از خلأهای عدم حضور سلیمانی، بازگشت طالبان است؛ یکی از خلأهای نبود سلیمانی این است که بخشی از حاکمیت، طالبان را نیرویِ همگون با جمهوری اسلامی میداند. درحالیکه آموزش، ایدئولوژی، جایگاه منطقهای و سیاسی طالبان در افغانستان و حامیانش هیچکدام از بین نرفتند. طبیعی است که نگاه خوشبینانه نسبتبه طالبان ممکن است تراژدی ایجاد کند، هرچند که نگاه بدبینانه هم میتواند درگیریهای زودهنگام را بهوجود بیاورد. بنابراین، امنیت در هر دوران تاریخی متناسب با شکل خاصی از آرایش نیرویی که وجود دارد بازتولید میشود. درک ما از موازنۀ قدرت و نیروهای سیاسی میتواند درمورد اینکه چه فضایی در حوزۀ امنیت ملی و منطقهای میخواهد حاصل شود، اثربخش باشد.
دکتر علی قشقایی: آیا مطالعۀ علمی و آکادمیک و جدا از آن نگاههای سیاسی، ایدئولوژیک و متعصبانه که الان متأسفانه بر نگاه ما هم حاکم است، درباره رفتارهای منطقهای کشور ما انجام شده است یا نه؟ درواقع، آیا «هزینه- فایده» (cost- benefit) این رفتارها تحلیل شده است؟
دکتر متقی: من چنین مطالعهای را بهلحاظ کلاسیک ندیدهام، اما ما هر روز بحثهای مختلفی در فضای بینالمللی میخوانیم؛ مثلاً مؤسسه «بروکینگز» یا مؤسسۀ «سی. اس. آی. اس» بحثهای راهبردی نسبتاً انتقادی درمورد سیاست خارجی ایران و بحثهای منطقهای ایران منتشر میکنند؛ همچنین «ساوان سنتر» یا «بلفر سنتر» مطالبی را دراینزمینه منتشر میکنند. ما این مطالب را میخوانیم و به این جمعبندی میرسیم که بازیگران نظام بینالملل دارند نشان میدهند که این اقدامات ایران، اقدامات مبتنیبر تهدید است. ولی جالب است وقتی که دربارۀ اقدامات خودشان صحبت میکنند دائماً بر این تأکید میکنند که تهدید در برابر چه؟ تهدید برای چه کسی؟ تهدید در برابر چه چیزی؟ و تهدید به چه منظور است؟ و نتایج این مسئله چیست؟ در این ارتباط مطالبی که میبینم این هست که فضای سیاست بینالملل یک فضای انتقادی است. من وقتی که مصاحبۀ آقای «اشرف غنی» را میخوانم میگوید: مهمترین اشتباه من در دروۀ ریاست جمهوری این بود که به آمریکاییها اعتماد کردم. وقتی که نظریات روابط بینالملل را نگاه میکنم آنجا این بحث وجود دارد که هر کشوری باید امنیت ملّیاش را براساس «خودیاری» (self help) شکل بدهد. وقتی که بحثهای مرحوم «اردشیر زاهدی»، وزیر امور خارجه اسبق ایران مربوط به زمان شاه را میخوانم و میشنوم، میدیدم این بحث را داشت که اگر ایران در زمان شاه چهار ژنرال مثل سلیمانی داشت، طبعاً در دهه ۱۳۵۰ موقعیت بهتری بهدست میآورد. البته در دوران گذشته ما ژنرالهای قویای مثل «جهانبانی»، «رزمآرا»، «فریدون جم» و ارتشبد «خاتم» داشتیم که باید از آنها هم یاد شود. اینان انسانهای متبحر، قدرتمند و اثربخش در ارتقا قدرت ملّی کشور بودند. باید این را بدانیم که ما در ژئوپلیتیک تهدید قرار داریم، بحثهای ژئوپلیتیکی ربطی به نظامهای سیاسی ندارد؛ یک ماهیت ژئوپلیتیکی دارد، [یعنی] مربوط به تمامی دورانهای تاریخی است. بحثهایی که من در داخل کشور هم دیدم، عمدتاً مقداری شعاری هستند، اینکه این رفتارها تحلیلِ هزینهوفایده (cost- benefit) شده باشد و الگوهای جایگزین کدام است، واقعیت این است که با این مدل من ندیدهام. البته مدلش را داریم، دوستان مدیریت وقوف دارند، مدل «اس. دبلیو. اُ. تی» وجود دارد، این مدل به ما میگوید ما چه الگو و چه سازوکاری را میتوانیم برای امنیتسازی در دستور کار قرار دهیم. بنابراین بحثِ ما به مسئله امنیتسازی در فضای منطقهای مربوط میشود و میتوانیم این را در قالب «اس. دبلیو. اُ. تی»، (cost- benefit) بگنجانیم. براساس مطالعات علمی که دارم باید بگویم که هیچ کشوری از سیاست «انفعال» و هیچ کشوری از سیاست «سازش» نتیجه نگرفته است. «جان مرشایمر» کتابی با عنوان «تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ» دارد. در آن کتاب میگوید هر کشوری که از الگوی (band wagonic) یعنی «الحاق» و «دنبالهروی» بهره بگیرد، بعد با مشکل روبهرو میشود.
درواقع، هر کشوری که سازش را در دستور کارش قرار بدهد دوباره با چالش روبهرو میشود. من به امنیتسازی و قدرتسازی اعتقاد دارم، اما مسئله را به این موضوع برمیگردانم که رضایت اجتماعی چه باید باشد؟ هرگونه امنیتسازی زمانی حاصل میشود و زمانی مطلوب است که ما درک دقیقی از فضای اجتماعی خودمان هم داشته باشیم. اگر جامعه با بحران اقتصادی و اجتماعی روبهرو شود، طبعاً طولانی خواهد بود، چالشها بهویژه درباره جایی مثل کرمانشاه. من بسیاری از شاخصهای اقتصادی را دیدهام، اما درمورد کرمانشاه شاخصهای مثبتی نبوده است. بهتازگی هم کرمانشاه را با استانهای دیگر مقایسه کردهام و دیدم که در مقایسه با استانهای دیگر، سطح کرمانشاه کاهش پیدا کرده است. طبیعی است که در چنین شرایطی وقتی یک بحران اجتماعی مثل سال ۱۳۹۸ شکل میگیرد، کرمانشاه در فضای یک نوع بحران قرار بگیرد. بنابراین بحران در کرمانشاه یک مسئله بسیار جدی است و موضوعی است که طبعاً نیازمند حکمرانی است، نیازمند این است که ما تحلیل هزینه-فایده انجام بدهیم و براساس آن اولویتهایمان را تعیین کنیم. باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که هزینه دفاعی ایران حدود ۸ درصدِ هزینه دفاعی عربستان است؛ یعنی عربستانیها ۱۲ برابر ما هزینههای دفاعی دارند و این مسئله طبعاً نشان میدهد که تهدیدها علیه ما بسیار بالاست.
سخن پایانی دکتر متقی: ضمن تشکر و آرزوی سلامتی برای برگزارکنندگان این نشست در معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه رازی و تمامی همکارانی که مشارکت داشتند، باید این نکته را درنظر داشته باشیم که مهمترین مسئله هر کشوری «امنیت» است و نگاهمان به امنیت ازطریق «قدرت» حاصل میشود. اما بدانیم که نگاهمان به قدرت باید یک «قدرت موثق» باشد، قدرت موثق بهمعنای شرایطی است که باید به مؤلفههای اجتماعی، اقتصادی، زیستمحیطی، فرهنگی، تکنولوژیک و نظامی کشور توجه داشت و صرفاً امنیت و قدرت را در چهارچوب امنیت نظامیِ صِرف و قدرت نظامیِ صِرف تعریف نکرد. انشاءالله قدرت تکنولوژیک و قابلیت ارتباطی و دیپلماتیک ما بهگونهای باشد که بتوانیم در حوزه سیاست بینالملل اثربخشی لازم را داشتهباشیم و براساس آن مشکلات اقتصادی کشورمان کاهش پیدا کند؛ وگرنه تمامی دوستان نگران شرایط عمومی کشور هستند که واقعاً نشانههایی از التهاب را منعکس میکند.