24 05 2021
574

میرزا محمدرضا کلهر

مقدمه
تاریخ عصر ناصری صحنه بروز و ظهور مردانی در عرصه‌های گوناگون فرهنگ، ادب، هنر و سیاست ایران بود. پاره‌ای از این مردان، بخت آن را داشته‌اند که به مدد اسناد و مدارک تاریخی، شرح احوال و آثار آنان و خدمات و تأثیراتشان ماندگار شود و کتب و مقالاتی نوشته شود. از جمله آن مردان میرزا محمد‌رضا کلهر هنرمند و خطاط بزرگ است. او عمری به جد و جهد کوشید تا میراث گذشتگان را به کمال برساند. شیوه‌ای منحصر به فرد از خویش ابداع کرد و سیاقی را پایه گذاشت که امروز خط ایرانی- اسلامی نستعلیق الگوها و قواعد خود را از سیاه‌مشق‌های او می‌گیرد. این مقاله را در معرفی این هنرمند بزرگ ایران به نگارش درآورده‌ایم.

 

ایل کلهر
میرزا رضا مردی از ایل کلهر، ایلات و عشایر غرب ایران بود که در پاسداری از مرزهای غربی ایران نقش بسزایی داشتند. ایل کلهر بزرگ‌ترین ایل کُرد‌زبان کرمانشاه بود. مردان ایل، نخبه‌سوارانی بارشادت بودند و سر نترس داشتند و در مصاف با دشمنان سرزمین مادری بی‌باکانه می‌جنگیدند. کلهران، باسخاوت و مهمان‌نواز بودند و با نشاط و سرخوشی روزگار می‌گذراندند.

در دوران محمد‌‌علی میرزای دولتشاه حاکم کرمانشاه و کردستان در سال‌های 1220 تا 1251 حاج شهبازخان ریاست ایل کلهر را داشت. «شهباز‌خان» که در جنگ با کهیار پاشا مصدر خدماتی شایان شده بود (سنجابی، 1380: 5). مردی آبادگر نیز بود و به کمک برادرانش مسجد و مدرسه‌ حاج‌شهباز‌خان را ساخت که اکنون در چهار‌راه اجاق واقع است.

ایل دارای بهترین املاک و مراتع بود و از حیث تقسیمات نظامی و بنیچه قدیمی یک فوج مرکب از 800 نفر سرباز داشت. براساس سالنامه 1313 و 1314 قمری، ضمیمه کتاب تاریخ سلاطین ساسانی، تألیف مرحوم محمد‌حسین خان ذکاء‌الملک، فوج کلهر با نمره 69، علی‌خان سرتیپ فرمانده و سایر صاحب‌منصبان جز 29 نفر بودند.1

 

در احوال میرزا رضا کلهر
درباره بدایت احوال میرزا کلهر اطلاعاتی اندک و روایاتی خرد داریم. او به سال 1245 قمری دیده به جهان گشود. پدرش محمد‌رحیم بیگ سردسته سواران فوج کلهر از تیره شیرگه و ورمزیار منشعب از طایفه خمان کلهر بود. برادر بزرگ‌ترش نوروزعلی بیگ در امور ایل قائم‌مقام پدرش بود. (سلطانی، 1366: ش7)

محمد‌رضا روزگار کودکی و نوجوانی خویش را به قاعده زندگی در ایل میان همگنان و همسالان خویش گذراند و پرورش یافت. سوارکاری، تیراندازی و شکار آموخت. او می‌کوشید تا در زمان خود در رزم جنگاور و چابکسوار گردد، ضرب شصت نشان دهد و در کروفرهای ایلی شرکت نماید.

در آن ایام نوجوانان به جبر زندگی در فضای ایل و سبک و سیاق و زندگی و معیشت آنان، چندان فراغت احوال نداشتند تا در کسب خط و کتابت بکوشند و هنر را نزد استاد فرا گیرند. ویژه آنکه در فرهنگ ایلی «میرزا بودن» مقامی درخور نبود و افراد و آدمیان به این عنوان به تکریم و عزت خوانده نمی‌شدند.

آموزش خط و کتابت (سوادآموزی) در میان بدنه ایلات و عشایر مرسوم نبود. جز اندکی از خان‌زادگان، آن هم از اولاد ذکور، دیگران مجالی برای کسب سواد و کتابت نداشتند و در میان خان‌زادگان نیز جز تنی چند که دل و جان به دانش و هنر می‌سپردند، دیگران قلم و دوات را به یک سو نهاده و در پی فرصت برای شیطنت و بازیگوشی بر می‌آمدند و گاه میرزای آموزگار را به سخره می‌گرفتند.

درباره آموزش در میان خان‌زادگان ایل کلهر روایتی در دست نداریم اما شاید بتوان نمونه‌ای از آن را در گزارش علی‌اکبر خان سنجابی که خود خان‌زاده‌ای در ایل همجوار و همسایه کلهر بود و اندک‌زمانی بعد می‌زیست به قیاس نزدیک به واقعیت پذیرفت.

علی ‌اکبرخان سنجابی به یاد می‌آورد که پدرش برای آموزش آنان، میرزایی را به خدمت گرفته بود که از سواد و خط و ادب بهره کافی داشت. او هر بامداد بر بالین او و برادرش می‌آمد و از بستر بیرونشان می‌کشید و آن‌ها را به کنار حوض می‌برد و با دست‌های استخوانی و انگشت‌های بلندش دست و روی آنان را می‌شست و موهای ژولیده‌شان را شانه می‌زد. «سپس شکنجه شروع می‌شد الف ب پ ت ث، الف دو زبر اَنّ و دو پیش انُّ ... چه عذاب دردناکی! میرزا برای جلوگیری از فرار، گوشه‌های قبایم را  در زیر پنجه نیم‌ذرعی پایش فرو می‌برد و پنجه نفرت‌انگیزش با انگشتان درشت و بلند بسان گردن لاک‌پشت مرا به زمین میخکوب می‌کرد.» (سنجابی، همان: 76)

باری، زندگی در ایل محمد‌رضای خان‌زاده کلهر را جوانی قوی‌هیکل، تنومند و با سلامت مزاج‌ ساخت. در محیط وی سنت بزرگی از گُردآوری و پهلوانی در میدان رزم و چابکسواری بر گرده اسب تیزرو و جنگ و گریز از مهلکه وجود داشت. محمد‌رضا شاید گاه به رسم عشایر این خطه به ضرورت، جنگ و غارتگری را نیز تجربه کرده بود. یادگاری که از این دوران برای وی تا پایان عمر باقی ‌ماند، ناشنوایی یک گوش او بود که بر اثر وارد آمدن ضربتی سنگین بر او در یکی از آن کر و فرهای ایلی بر او بود. کلهر از حرفه پدری اسب و شمشیر جوهری و تربیت سگ شکاری را خوب آموخت و بر حسب عادت و وراثت سگان شکاری را بسیار دوست داشت. (مستوفی، 1371: 245؛ آشتیانی، 1323: 39)

پیدا نیست که کلهر جوان نزد کدام میرزا یا ملا کلام دانایی و واژگان‌ معرفت را آموخت، یا نام و آوازه خطاطان بزرگ روزگار را از که شنید، و نمونه‌های عالی درخشان هنر خوشنویسی قدیم را در کجا دید، و ورق‌های ناب نستعلیق را در کدام کتابخانه با چشم و دل دید و سرمشق گرفت. تاریخ در این باره خاموش است، اما پیداست که حافظه شفاهی ایل پر بود از داستان‌های حماسی و نغمه‌های شاعرانه مردانی از ایل که نامشان در کتب رجال و دواوین از آن‌ها یاد شده بود.

سرانجام میرزا تصمیم خود را آشکار ساخت و دل از دیار و خانمان برکند. کوهستان‌های زیبا و دشت‌های خرم سرزمین مادری‌اش را پشت سر گذاشت و زیستن در ایل چون پدران و برادران را، با همه ستایش و احترامی که برای ایشان قائل بود ترک کرد و راهی دارالخلافه ناصری گردید.

 

در دارالخلافه طهران
در این ایام ناصر‌الدین‌شاه در میانه سلطنت خویش به استواری ایستاده بود. بحران‌های سال‌های نخست سلطنت را گذرانده بود و با تبختر و شکوه تمام پادشاهی می‌کرد و عنوان «قبله عالم» داشت. سفرهایش به فرنگستان از او پادشاهی هنردوست و اصلاح‌طلب ساخته بود و در اندیشه نوآوری و تجدید سازمان و تشکیلات اداری و نوسازی نهادی فرهنگی تحت‌ اختیار و با مدیریت خود بود. گو اینکه مردی اهل ذوق و هنر نیز بود. طرح‌ها و گراورهای نقاشی‌اش بد نبود؛ خط را خوش می‌نوشت و به عکاسی عشق می‌ورزید. کتابخانه سلطنتی‌اش مرکز نگهداری گنجینه‌هایی نفیس از آثار نقاشان و خطاطان و هنرمندان، و چون موزه‌ای کوچک بود. شاه در خرید و جمع‌آوری نسخه‌های نایاب برای آن خساست به خرج نمی‌داد. به چاپ و نشر کتاب و روزنامه علاقه‌مند بود؛ به ویژه اگر در ستایش از اقدامات خودش می‌بود و گزارش‌های سفر و شکارهایش در چاپ‌های متعدد.2

زمانی که میرزای کلهر در تهران اقامت گزید دیگر جوانی خام نبود. براساس قرائن و شواهد در آن سال‌ها در حدود 30 تا 35 سال داشته است. قلم را با صلابت در دست می‌گرفت و در خود استعداد و هنری ذخیره شده می‌‌دید که منتظر ظهور و غلیان بود. در تهران، کلهر ابتدا یک چند نزد میرزا محمد‌ خوانساری شاگرد آقا محمد مهدی تهرانی، که کتیبه ازاره مسجد امام تهران به خط او نوشته شده بود و از استادان بنام نستعلیق بود، رفت. اما این ایام به درازا نکشید و کلهر توان و استعداد خویش را فوق استاد خود دید و در پی کسب مقامات بالاتر و ابداعات نیکوتر برآمد و چون استادی شایسته ندید به مشق کردن از روی خطوط اصلی استادان قدیم، مخصوصاً میرعماد قزوینی پرداخت و برای این کار به قزوین و اصفهان سفر کرد. به نوشته عباس اقبال «قسمتی از ایام جوانی‌اش به مشق کردن از روی کتیبه سردر یکی از حمام‌های قزوین و کتیبه قبر میرفندرسکی در اصفهان، که هر دو از بهترین نمونه‌های خط میرعماد است، گذشت. مخصوصاً از روی کتیبه میرفندرسکی که متضمن غزل معروف حافظ است، به مطلع:

روضه خلد ‌برین خلوت درویشان است

مایه محتشمی خدمت درویشان است (آشتیانی، همان)

میرزا مدت‌ها مشق کرد و یا به اصطلاح حکاکان چربه آن را برداشته بود به همراه داشت و آن را بهترین سرمشق خود می‌شمرد (3)

چیزی نگذشت که آوازه نام میرزای کلهر زبانزد خاص و عام شد و هنر دستان او معیار زیبایی و حسن خط گردید، چنان‌که در کتاب «المآثر و الآثار» در این باره آمده است «در خط نستعلیق بعد از میرعماد بهتر از وی کسی را نشان ندادند.» (اعتماد‌السلطنه، 1374)

شهرت میرزا چندان فراگیر شد که ناصر‌الدین شاه او را به حضور خود طلبید تا پیش او مشق خط کند. چنان‌که گاه‌گاهی از روی تفنن از روی سرمشق‌های او می‌نوشت. سپس پیشنهاد داد تا در اداره انطباعات قبول عضویت کند. اما میرزا مردی بلند ‌همت بود و زیستن درویش‌وار و به آزادگی را می‌پسندید. وظیفه‌ بگیری و خدمت در دیوان‌خانه با روحیات او سازگار نبود. به احترام نمایاند که هر وقت مایل باشد برای اداره انطباعات کتابت کند و اجرت آن بگیرد. (آشتیانی، همان)

محمد‌حسن خان صنیع‌الدوله (اعتماد‌السلطنه) یک چند هر از گاهی میرزا را می‌دید و خدمتی در هنر کتابت از او می‌خواست. او درباره خلقیات و سلوک میرزا می‌نویسد «مردی درویش‌منش، خوشخوی، سبکروح، بذله‌گو است. محضری مطبوع دارد و طلعتی محبوب با همه اشتهارش در آفاق و تقدمش بر قاطبه خطاطان، علی‌الاطلاق، هنوز  از دیوانِ عالی‌رتبه‌ای نخواسته و جرایه‌ای نگرفته است. برگ و ساز معاش از اجرت کتابت می‌کند و به هنر بازو و سرپنجه خویش روزگار می‌گذراند». (اعتماد‌السلطنه، 1374: 275)

نام «میرزا» در این ایام سند اعتباری بود که افراد هنر و صنعت خود را بدان ممتاز می‌کردند. در اعلانی که اداره انطباعات در معرفی صنعت حکاکی چاپ نمود به مناسبتی از میرزا نصرالله حکاک یاد می‌کند که «وحید و فرید زمان است و مخصوصاً آنکه خط را که بیشتر مدار حکاکی بر آن است به تعلیم عماد‌العصر و‌الزمان استاد الکل میرزا محمد‌رضا به کمال رسانیده». (قاسمی، 1379: 28)

 

ورود صنعت چاپ و ابداعات کلهر
دوران خوشنویسی میرزای کلهر با ورود صنعت چاپ به ایران مصادف بود. ظرافت کاری خط نستعلیق و نازکی (ضعف) برخی از قسمت‌های حروف و کلمات به‌ویژه آخر دوایر، برخی اتصالات و ارسال‌ها و غیره در سبک میرعماد با ساختار و عمل چاپ سنگی هماهنگ نبود؛ چرا که به هنگام چاپ این نواحی چاپ نمی‌شد و در اصطلاح صنعت چاپ خورده می‌شد یا می‌ریخت. همچنین از دیگر مشکلاتی که صنعت چاپ بر سر راه خوشنویسی قرار داد مرکب چاپ بود. این مرکب مخلوطی از مواد صنعتی نسبتاً غلیظ بود که برای نگارش با قلم نی مناسب نبود. این محدودیت‌های چاپ‌نویسی میرزای کلهر را بر آن داشت که تغییراتی در ساختار و شاکله خط نستعلیق به وجود آورد.

میرزا محمد‌رضا کلهر با تکیه بر نبوغ سرشار خود و براساس اصول و خواست و نیاز زمان بر پایه سبک میرعماد سبک جدید را پی ‌ریخت و قلم نستعلیق را با صنعت چاپ آشتی داد. وی طی فرایندی در ساختار حروف و کلمات نستعلیق، با پرهیز از نازک‌نویسی و تیز‌نویسی، نوعی چاق‌نویسی را مرسوم ساخت که در آن دوایر کوچک‌تر و تنگ‌تر نوشته شده و کشیده‌ها و فاصله‌ها، پیوند حروف و کلمات کوتاه‌تر و ضخیم‌تر شد (انصاری، ش11: 41)

 

در اردوی همایونی
بدین‌گونه میرزا زندگی را آزاد و بی‌خواهش می‌گذراند. اما زمانی که از او خواسته شد تا در رکاب قبله عالم شود و با او در سفر خراسان همراه گردد، به شوق زیارت مزار شریف حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) و درک آستان پرفیض او، به میل تمام پذیرفت. شاید یک دلیل اقبال او به این سفر و مشاهده آثار بی‌نظیر خط و کتابت کتیبه‌نگاران آستان قدس رضوی بود که تا آن زمان توفیق بدان نیافته بود.

بدین‌گونه میرزای کلهر در سفر دوم ناصر‌الدین‌شاه به خراسان (پنج شعبان 1290) شرکت نمود و چون قرار بود که در اردوی ناصر‌الدین شاه، در طی راه روزنامه‌ای به خط نستعلیق به چاپ سنگی به طبع برسد، میرزا بی‌هیچ عذر و بهانه کتابت آن را پذیرفت.

برای چاپ روزنامه، اعتماد‌السلطنه تمام لوازم و دستگاه چاپ را به اردوی همایون آورد و نوشتن نسخه اصلی این روزنامه، که بر آن نام «اردوی همایون» گذاشتند، به میرزا رضا کلهر محول شد. بدین ترتیب در هر منزل شماره‌ای از آن  را که می‌باید به طبع برسد می‌نوشت و گماشتگان اداره انطباعات آن را به چاپ می‌‌رساندند. اردوی همایون، روزنامه هفتگی در قطع یک ورق و 8 صفحه بود و مجموعاً 12 شماره آن انتشار یافت.

شماره اول اردوی همایون یازدهم شعبان 1290 و آخرین شماره، شماره 12در روز یکشنبه دوازدهم ذی‌الحجه همان سال منتشر شد. محل انتشار شماره‌های نشریه‌ اطراق‌گاه‌ها و منازل بین راه بود که به ترتیب عبارت بودند از دماوند، چشمه‌علی، (دامغان)، بسطام، بجنورد، قوچان، چم، مشهد، سبزوار، مزینان، شاهرود و تهران. مدیر نشریه محمد‌‌ حسن‌خان صنیع‌الدوله و سردبیر آن میرزا محمد‌حسین فروغی بود. (قاسمی، همان: 146)

همان‌طور که اشاره کردیم، روزنامه «اردوی همایون» را میرزای کلهر از سر شوق و رغبت می‌نوشت و امروزه یکی از بهترین‌ نمونه‌های خط چاپ سنگی است.

 

کتابت شرف
از مشاغلی که میرزای کلهر یک چند به تناوب بدان اشتغال می‌ورزید کتابت «روزنامه دولتی شرف» بود. محمد‌علی فروغی در خاطرات خود درباره شرف نوشته است که سال 1300 هجری قمری بنا به میل ناصر‌الدین‌شاه اعتماد‌السلطنه یک روزنامه مصور به نام شرف تأسیس کرد. روزنامه به خط مرحوم میرزا محمد‌رضا کلهر که در نستعلیق نظیر میرعماد بود نوشته می‌شد و ساختن تصاویر به میرزا ابوتراب محول گردید. (فروغی، 1362: 170)

 

سیاق معیشت و زندگی روزمره میرزا محمد‌رضا کلهر
از غرایب کتاب روزنامه خاطرات اعتماد‌السلطنه یکی این است که در آن اندک اطلاعی درباره بزرگ‌ترین خطاط عصر که در سفر شاه به مشهد به نگارش «روزنامه اردوی همایون» می‌پرداخت نمی‌بینیم، در حالی که به جزئیات زیادی از جنگولک‌ بازی‌های ملیجک در این سفر پرداخته است! اما خوشبختانه یکی از شاگردان کلهر، یعنی عبدالله مستوفی در کتاب ارزشمند «شرح زندگانی من» جزئیات جالبی از نحوه زیست و گذران زندگی روزمره میرزای کلهر در اختیار ما قرار داده است که عبارت‌هایی از آن را با تصرف، نقل می‌کنیم.

 

خانه و کلاس مشق میرزا
خانه میرزا رضای کلهر در خیابان جلیل‌آباد در گوشه شمال غرب جلو خانه عضد‌الملک بود. کوچه از شرق به غرب امتداد داشت که به محله سنگلاج می‌رفت. در این کوچه جز یک در بسته، که به اندرونی عضد‌الملک بود و ظاهری آراسته داشت، بقیه خانه‌ها محقر و خراب بود. در انتهای کوچه و در ضلع شرقی، خانه میرزای کلهر بود که آن را به ماهی دو تومان اجاره کرده بود.

این خانه برخلاف خانه‌های اعیانی شهر در شمال آن بنایی نداشت. مدخل خانه حدود یک متر و نیم بود که واردین را به صحن حیاط می‌رساند. در این راهرو دری به اتاقی که کلاس مشق تابستانی استاد بود باز می‌شد و شاگردان بی ‌آن که وارد حیاط شوند به این اتاق در می‌آمدند. کلاس درس میرزای کلهر یک اتاق کاهگلی بود که دیوار سمت کوچه آن نمناک و چند بار تعمیر شده بود. با این وجود آثار خوردگی و رطوبت در دیوار تا نزدیک طاقچه هویدا بود. در یک گوشه اتاق حصیری افتاده بود، در گوشه دیگر گلیمی بود. در محل آبرومند کلاس نمدی آهکی افتاده بود که بر روی آن فرش کرباسی بود که از روز خرید رنگ صابون ندیده بود. در زمستان مجلس مشق ما از این اتاق به اتاق دیگری منتقل می‌شد که سقفی کوتاه داشت. خشک و سفید‌کاری شده بود اما دیوار و سقف اتاق از دود چراغ، رنگ سربی پیدا کرده بود. (مستوفی، همان: 238)

لباس میرزای کلهر ساده بود. مطابق عرف میرزاهای آن زمان، و اندکی ساده‌تر. یک چشم میرزا اندکی پیچ داشت و گوش او سنگین بود. قدی متوسط داشت با ریش نوک‌دار قرمز. سر را تمام می‌تراشید. در منزل لباس راحتی بر تن داشت، بدین‌گونه که تابستان‌ها پیراهن و زیر‌پوش می‌پوشید و گاهی در حین مشق پیراهن را از تن در می‌آورد و در زمستان‌ها هم نیم‌تنه برک و پوستین بر آن اضافه می‌کرد. (4)

 

سیاق مشق‌نویسی میرزای کلهر
میرزای کلهر در موقع مشق دوشکچه را دولا می‌کرد و در زیر ران چپ می‌گذاشت. روی کاغذ صابون خشک می‌زد و می‌گفت این عمل موجب نرمی کاغذ و آسانی گردش قلم بر روی آن می‌شود و در میان سیاهی خط و روی کاغذ گل‌های مدور زیبایی ایجاد می‌کند و به حسن خط می‌افزاید. چنان‌که گفته شد میرزای کلهر عاشق مشق بود. در شبانه‌روز جز پنج شش ساعتی که صرف خواب و یکی دو ساعت صرف خوراک و نماز مختصر می‌کرد، تمام اوقات در مشق مستغرق بود. در زمستان به واسطه بلندی شب‌ها و در تابستان به جهت خنکی هوا در تمام سال پیش از طلوع فجر بیدار بود و تا وقت خواب غیر از مشق خط کاری نمی‌کرد. وسط روز در تابستان یک ساعتی می‌خوابید و در زمستان ده بیست دقیقه میان پوستین چرتی می‌زد.

عبدالله مستوفی که خودش خط را پیش میرزای کلهر تعلیم دیده بوده جزئیات جالبی را از شیوه مشق او بیان می‌دارد: «طرز مشق کردنش منحصربه‌فرد بود، مثلاً یک هفته مشق دایره می‌کرد. از گوشه بالایی کاغذ دوایر متصل به هم روی کاغذ رسم می‌نمود. سطر اول که تمام می‌شد سطر دوم را چنان به سطر اول نزدیک شروع می‌کرد که فاصله بین  دو سطر دیده نمی‌شد. همین که صفحه را تمام می‌کرد، جز حاشیه چند میلی‌متری، تمام صفحه سیاه بود و ندرتاً نقاط میکروسکوپی سفید در آن باقی می‌ماند. بعد از یک هفته مشق دایره عکس می‌کرد. سطرها را برخلاف مشق دایره از چپ شروع و به راست خط می‌کرد و صفحه سیاهی می‌ساخت. بعد از آن مثلاً یک هفته مشق مد می‌کرد؛ خطوطی به بلندی دو، سه سانتی‌متر موازی و پشت سر هم رسم می‌کرد. این مشق را به مناسبت صدای قلم بر روی کاغذ خرت‌خرت موسوم کرده بود (مستوفی، همان: 241)

میرزا محمد‌رضا کلهر ابداعات و تغییراتی در اصول خط‌نویسی میرعماد ایجاد نکرد اما سلیقه و شیوه خود را در آن اعمال کرد. مدها را کوتاه کرد، دوایر را کوچک و ظریف نمود و تغییراتی در سایر ترکیبات حروف و خط وارد کرد.

سلیقه و نگاه کلهر در خط به سادگی پذیرفته نشد. خطاطان زمان شیوه میرعماد را کامل و در کمال می‌دیدند، از این رو با سیاق کلهر مخالفت می‌کردند. اما میرزا رضا تسلیم موج غالب نشد و چندان بر شیوه خود ایستاد و زیبایی نقش خط و کلک خویش را نمایان ساخت که به تدریج میل عام یافت و سبک و سیاق او پس از چند قرن سرمشق خط نستعلیق شد و معیار خوشنویسی گردید.

شیوه‌ او در نستعلیق به تدریج از شیوه‌های میرعماد جلو افتاد و گراورهای نستعلیق از روی خط او الگو‌برداری شد، که خطاطان آن را از روی کتب چاپ خط او اقتباس کردند. عماد‌الکتّاب یکی از حلقه‌های انتشار شیوه کلهر بود بی‌آنکه شاگردی میرزا کرده باشد. میرزا زین‌العابدین شریف قزوینی، ملک‌‌الخطاطین، یکی از شاگردهای میرزا بود که هم مشق می‌داد هم کتابت می‌‌نوشت. از دیگر شاگردان او سید محمود معروف به صدر‌الکتّاب بود. ولی هیچ کدام به پایه میرعماد در توسعه و انتقال شیوه‌های کلهر مؤثر نبود. عماد‌الکتّاب که روش کلهر در خطاطی را از کتب‌ چاپی اخذ کرده بود به علت قرار گرفتن در دوره پایانی قاجار و ابتدای پهلوی حلقه ارتباط خوشنویسی دوره قاجار با دوره معاصر گردید. (تیموری، 1389: 16)

از ویژگی‌های خط کلهر استحکام و قدرت قلم اوست. او به وقت نوشتن نفس را در سینه حبس می‌کرد و وقتی مشغول خط بود گویی دارد کار بدنی سنگین انجام دهد. در تراش قلم تصرف کرده بود. قلم را از دست راست می‌تراشید و بعد از جانب چپ گوشه‌ای در میدان قلم ایجاد می‌کرد. پشت مقطع قلم را برنمی‌داشت. می‌گفت قوت قلم در پوست آن است. فاق را خیلی کم کوتاه و باز می‌کرد. در چاپ‌نویسی، مویی هم لای فاق قلم می‌گذاشت. انگشت میرزا به سبب کثرت اشتیاق به نوشتن و مشق خط پینه می‌بست. همیشه دو انگشت نر و سبابه او پینه داشت. به وقت نوشتن با قلم ریز، پینه انگشت‌هایش را با چاقوی تیزی می‌گرفت. قلم را که روی کاغذ می‌گذاشت یک قلم یک کلمه را تمام می‌کرد. کمتر کسی در نوشتن این قدر قدرت داشت. خط تحریر را به شکسته نستعلیق به همان زیبایی می‌نوشت. میرزا در آموزش مشق خط رسم نداشت که سرمشق بدهد. حد چند مصرع از اشعار را مرتب کرده بود که در آن‌ها کلمات مناسب با گروه مبتدی متوسط و منتهی وجود داشت. (مستوفی، همان: 243)

میرزا به هنر حکاکی علاقه‌مند بود و کسانی را در این زمینه تعلیم خط می‌داد. در خرید اقلام و ادوات مورد‌نیاز خود وسواس و دقت داشت و صنعتگران ایرانی را، که در ساخت ادوات مورد نیاز خطاطان استادی و دقت داشتند، به سهم خویش تشویق و معرفی می‌کرد. در روزنامه اطلاع، به مناسبتی از چاقوهای استاد احمد اصفهانی توصیف و تمجید شده بود. میرزا فرصت را در معرفی یک صاحب صنعت ایرانی مغتنم دانسته و در نامه‌ای به اداره جریده می‌نویسد «صاحب‌صنعتان دیگری نیز هستند که در فن خود کامل و ماهر و زبردست می‌باشند». او از استاد محمد‌صادق چاقو‌ساز اصفهانی مقیم و ساکن تهران یاد می‌کند که با اسبابی مختصر صنعت و فناوری خود را به درجه کمال رسانید و می‌نویسد: «بنده که به مناسبت خطاطی محتاج قلم‌تراش می‌باشم بعد از امتحان انواع و اقسام چاقوهای ممتاز فرنگی، امروز قلم‌تراشی که به کار می‌برم فقط کار استاد محمد‌صادق است.» سپس آدرس محل کار وی را برای خوانندگان علاقه‌مند خطاطی ذکر می‌کند (قاسمی، 1380، ج2: 1686)

 

درآمد میرزای کلهر
درآمد میرزا مختصر بود، که می‌توانست بهتر باشد اما گویی با دل خویش زندگی می‌کرد و آزاد‌وار بودن برایش مهم‌تر بود. دست و پایش را به کار دیوانی بند نمی‌کرد. درآمد کلهر از مجلس درس و مشق به این قرار بود  که از هر شاگرد ماهانه یک تومان می‌گرفت، چون شاگرد سنجیده و به‌وسواس می‌گرفت، بیش از پنج‌‌شش تومان نمی‌شد. معلم سرخانه شدن را نمی‌پسندید و بدان اکراه داشت و جز چند خانه که به ملاحظاتی می‌پذیرفت جای دیگر نمی‌رفت. از دو سه خانه‌ای که برای مشق می‌رفت هشت‌ـ ‌نُه تومان عایدی داشت. از چاپ‌نویسی هم ماهی سه چهار تومان عایدی داشت. سر هم همه درآمد میرزا بیش از پانزده تا هجده تومان نمی‌شد. با این درآمد زندگی می‌کرد. (مستوفی، همان: 239)

 

کلهر و سیاست
میرزای کلهر سیاست‌پیشه نبود. او مردی وارسته و از تعلقات دنیایی آزاد بود. وطن خویش را آباد و آزاد می‌خواست و جهل و فقر را دشمن بود و تزویر و تلبیس کسان او را آزرده می‌ساخت. او در مجلس درس و مشق خود بی‌پرده و بی‌محابا سخن می‌گفت. پیشه چاپ‌نویسی برایش دهان‌بند نبود تا از بیم و از دست دادن، خود را سانسور نماید. ناز او را می‌خریدند تا روزنامه دولتی و دست‌نوشته شاهی را به خط خود مزین نماید. اگرچه درویشانه می‌زیست، بی‌نیازی را مشق می‌کرد. درویش‌بازی را دوست نداشت و به اندک مال و کمینه حقوق بسنده می‌کرد و گرسنگی مردم او را آزرده می‌ساخت و زبان به خشم می‌گشود. چنان‌که مستوفی در شرح احوال او می‌نویسد «از رفتار حکومت بدون هیچ پرده‌پوشی نقادی می‌نمود. میرزا یوسف آشتیانی مستوفی‌الممالک، صدر‌اعظم ناصر‌الدین شاه، را به واسطه درویش‌بازی سرزنش می‌کرد و بر آن بود که تمام عادات زشت ناصر‌الدین شاه که در آن ایام به ظهور می‌رسید از رویه‌ای است که میرزا یوسف و پدرش میرزا حسن مستوفی الممالک به او آموخته‌اند. از امین‌السلطان انتقاد می‌کرد زیرا «این مرد همه اهل کشور را گدا می‌کند» (مستوفی، همان: 242)

هر چند جنبش آزادی‌خواهی در روزگار کلهر هنوز پا نگرفته بود اما ارادت و تکریم او نسبت به چهره‌هایی از رجال دین چون شیخ هادی نجم‌آبادی که به خرافه‌زدایی و مهار استبداد و اصلاح اندیشه دینی می‌کوشید، سمت و سوی فکری او را نشان می‌دهد.

 

معاشران کلهر
دایره دوستان و رفقای هم‌صحبت میرزای کلهر محدود بود و با چند کس بیشتر حشر و نشر داشت. از مهم‌ترین رفقای او یکی سیدی یزدی بود به نام سیدلطفعلی. این لطفعلی در جوانی مردی بز‌ن‌بهادر بود؛ یک لوتی زنجیرکش و بی‌باک. در یزد کارش زورگیری و باج‌ستانی بود. از تجار و بازرگانان باج می‌گرفت و سوراخ سنبه هر کار را خوب بلد بود. به همین علت توسط حکومت به دارالخلافه تهران تبعید شده بود. این ایام روزگار پیری‌اش بود. با میرزا شوخی‌های لفظی زیادی داشت و برای میرزا از روزگار جوانی و زندگی‌اش داستان‌ها می‌گفت. ساعات میرزا با این سید یزدی همه به شوخی و بذله‌گویی می‌گذشت. البته سید لطفعلی به جز این در شناخت چاقو و سنگ و کاغذ تحریر زبردست و استاد بود و میرزا این اقلام را که بسیار نیاز داشت، از او می‌گرفت.

 

مرگ کلهر
میرزا محمد‌رضا کلهر در بازگشت از شهر مقدس مشهد به مرض وبا که در تهران آن روز بیداد می‌کرد در سن 65 سالگی در بیست‌وپنجم محرم‌الحرام 1310قمری چشم از جهان فرو بست. مرحوم حاج شیخ هادی نجم‌آبادی بر جنازه او نماز گزارد. پیکر او را در محل آتش‌نشانی امروز در میدان حسن‌آباد که در آن ایام قبرستان بود به خاک سپردند و بر دیوار آتش‌نشانی سنگ یادبودی به نام او نصب کردند که تا امروز باقی است.

 

پی‌نوشت‌ها
1. منطقه جغرافیایی سرزمین کلهر عبارت بود از شمال تا شمال باختری به سرپل ذهاب، از جنوب به ایلام از غرب و جنوب غربی به بخش‌های قصر شیرین و گیلان‌غرب و از شرق و جنوب شرقی به ماهیدشت.
2. رجوع شود به مقاله ناصر‌الدین‌شاه و خوشنویسی نوشته مهدی صحراگرد، گلستان هنر، تابستان 1386
3. چربه: کاغذ تنک با پوست آهو که نقاشان بر نقش و یا تصویر دیگر گذاشته نقش آن را برمی‌دارند. گاهی خوشنویسان نیز چنان می‌کردند.
4. پرک نوعی پارچه نرم و چسبان و ضخیم بود که از پشم شتر یا کرک بز با دست می‌یافتند.


منابع
1. آشتیانی، اقبال؛ میرزا محمد‌رضا کلهر، مجله یادگار، شماره7، 1323.
2. اعتماد‌السلطنه، محمد ‌حسن‌خان؛ المآئر و الآثار (چهل سال تاریخ ایران) به کوشش ایرج افشار، تهران: اساطیر، 1374.
3. انصاری، صالح؛ مطالعه تطبیقی در سبک رایج نستعلیق، چیدمان، سال چهارم، شماره 11.
4. تیموری، کاوه؛ عماد‌الکتّاب؛ (دیباچه خوشنویسی معاصر ایران)، رشد آموزش هنر، 1389، شماره 24
5.سنجابی، علی‌اکبر؛ ایل سنجابی و مجاهدت ملی ایران، تحریر و تحشیه کریم‌ سنجابی، تهران: شیرازه، 1388.
6. سلطانی، محمد‌علی؛ به یاد میرزا‌رضا کلهر، کیهان فرهنگی، سال چهارم، شماره 7، 1366.
7. صحراگرد، مهدی؛ ناصر‌الدین‌شاه و خوشنویسی،  گلستان هنر، تابستان 1386.
8. فروغی، محمد‌علی؛ یاد کمال‌الملک، آینده سال نو شماره 3 و 4 اردیبهشت 1362.
9. قاسمی، فرید؛ سرگذشت مطبوعات ایران، ج، تهران: ارشاد اسلامی، 1380.
10. قاسمی، فرید؛ مشاهیر مطبوعات ایران، ج1، تهران: ارشاد اسلامی 1379.
11. مستوفی، عبدالله؛ شرح زندگانی من، تهران: زوار، 1371.

 

آخرین اخبار